📋 خلاصه مقاله:
عزیز انصاری در فیلم «بخت خوب» با استفاده از کلیشههای فیلمهای قدیمی، نقدی طنزآمیز بر اقتصاد گیگ ارائه میدهد. او با داستانی از تعویض هویت و فرشتگان، چالشهای زندگی کارگران کمدستمزد را به تصویر میکشد و به مشکلات معاصر میپردازد.
کمدین و خالق ‘Master of None’ از کلیشههای فیلمهای استودیویی قدیمی بهره میبرد. او از عناصری مانند فرشتگان مداخلهگر و تعویض هویت به سبک ‘Freaky Friday’ استفاده میکند. هدف او ارائه نقدی بهموقع از اقتصاد گیگ است.
این یک شوخی نبود وقتی یک استودیوی هالیوودی نیکلاس کیج را به عنوان یک فرشته ایمو انتخاب کرد. او برای نجات مگ رایان، یک انسان فانی با افکار تاریک و موهای زیبا، بالهایش را به خطر میاندازد. اما عزیز انصاری حتماً لبخند بر لب داشت. او کیانو ریوز را برای بازی در نقش مشابهی انتخاب کرد. ریوز در نقش فرشتهای به نام گابریل ظاهر میشود که وظایفش را با یک “روح گمشده” فراتر میبرد. این انتخاب در اولین تجربه کارگردانی انصاری، «بخت خوب»، صورت گرفت.
ایدهای جالب برای نسلهای مختلف
این ایده جالبی است، چه نسل زد فیلم «شهر فرشتگان» را بشناسند یا نه. بازسازی اواخر دهه ۹۰ «بالهای اشتیاق» یا حتی کلاسیک قدیمیتر جان لندیس «تغییر مکانها» نیز به همین اندازه جذاب است.
در یک ادای احترام طنزآمیز و صادقانه به فیلمهای استودیویی با مفهوم بالا از اواخر قرن بیستم، بهویژه کمدیهای تعویض بدن، انصاری نقش آرش را بازی میکند. آرش یک کارگر اقتصاد گیگ است که دیدگاهی خسته و قابل درک از زندگی در لسآنجلس دارد. او برای افراد ثروتمند در Taskrabbit کارهای مختلفی انجام میدهد. با این حال، به سختی درآمد کافی برای خورد و خوراک دارد. همچنین، اعتماد به نفس لازم برای معاشرت با النا، همکار ایدهآلگرای خود در شغل دومش در فروشگاه مشابه Home Depot را ندارد.
چالشهای زندگی آرش
آرش با خود فکر میکند چرا به دانشگاه رفته است. او بیشتر شبها را در ماشین فرسودهاش میخوابد. این ماشین در نهایت به دلیل تعداد زیاد بلیتهای پارکینگ پرداخت نشده، توقیف میشود. برای گابریل، تحقیرهای متعدد آرش نشاندهنده کسی است که به شدت به کمک نیاز دارد. علاوه بر این، گابریل از وظایف فرشتهای کمرتبه خود که شامل جلوگیری از پیامک زدن و رانندگی کردن مردم لسآنجلس است، خسته شده است. او نمیداند که چقدر زندگی را نجات میدهد.
گابریل، مربی تیم لوس آنجلس انجلز، از سوی رئیسش (ساندرا اوه) هشدار میگیرد که نباید دخالت کند. اما گابریل چندان باهوش نیست. ریوز این شخصیت را با همان نگاه خالی که در «ماجراجویی عالی بیل و تد» داشت، بازی میکند. به هر حال، او به آرژ ظاهر میشود، در حالی که هیچ کس دیگری نمیتواند او را ببیند. وقتی آرژ از دیدن چشماندازهای کوتاه از آیندهاش خوشحال نمیشود، گابریل به او اجازه میدهد به طور موقت جای خود را با جف (ست روگن)، یک تکنولوژیست ثروتمند که چند روز قبل با او ملاقات کرده بود، عوض کند.
مشکل اصلی آرژ
فقط یک مشکل وجود دارد: آرژ نمیخواهد برگردد. آیا شما هم اگر بین گذران زندگی، همانطور که بسیاری این روزها به سختی میتوانند، و برنامهریزی مهمانیها از سونای خصوصی عمارت هالیوود هیلز خود انتخاب داشتید، برمیگشتید؟
جالب است که گابریل پیشبینی نکرده بود که آرژ ممکن است با این نظر که “چقدر زندگی ثروت و موفقیت سطحی است” موافق نباشد. حتی جالبتر زمانی است که شما چهره ناباورانه گابریل را میبینید. بدون شک ریوز، که اخیراً در همه چیز از “داستان اسباببازی ۴” تا “همیشه شاید من باشم” حضور داشته، ستاره اصلی این فیلم است. مطمئنترین نشانه از هوش این ستاره خوشذوق، تمایل او به بازی کردن نقش یک “احمق” به شکلی دوستداشتنی است.
انصاری میداند که موضوع فرشتهها حتی زمانی که وارن بیتی و جان تراولتا آن را امتحان کردند، کلیشهای بود. این موضوع در فیلمهای «بهشت میتواند صبر کند» و «مایکل» به ترتیب به کار گرفته شد. اما او از آن به شیوهای استفاده میکند که یک اسکچ «SNL» ممکن است. این کار به عنوان میانبری برای نکتهای است که واقعاً میخواهد بگوید. در پس شوخیها، «بخت خوب» به عنوان نقدی از طبقه کارگر بر سرمایهداری معاصر عمل میکند. این نقد از دیدگاه کسانی است که برای گذران زندگی به شغلهای جانبی مختلفی مشغولند. شاید این کمدین فرانک کاپرا نسل ما نباشد، اما همچنان دیدن یک سلبریتی که میفهمد مردم عادی با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم میکنند، خوشایند است. او از پلتفرم خود برای پرداختن به این مسائل استفاده میکند. این کار مانند «متولد شرق لسآنجلس» چچ مارین که دوباره مرتبط شده است، ارزشمند است.
قوانین جابجایی آرچ و جف و نیازمندیهای بازگشت به حالت قبلی در فیلم «بخت خوب» به نوعی هدف متحرک است. این فیلم به شخصیت روگن یک دوره فشرده به سبک ابنیزر اسکروج میدهد تا یاد بگیرد چگونه یک میلیاردر بهتر باشد. او مجبور میشود در برنامه تحویل غذای خودش کار کند. اما پس از شوخی که آرچ از ثروتمند بودن خوشش میآید، فیلمنامه انصاری دلیل قانعکنندهای ارائه نمیدهد که چرا این فرد خودخواه باید به حالت قبلی برگردد. مگر اینکه عشق علاقهمند به سازماندهی اتحادیه پالمر را در نظر بگیرید. اشتباه پیامکزدن و رانندگی او قرار بود به نوعی توسط گابریل جلوگیری شود که یکی از چندین حفره داستانی است.
فیلم ترکیبی عجیب از سبکهای بازیگری را به نمایش میگذارد. از اجرای نمایشی و مناسب روگن که در ابتدا نماد امتیاز است و سپس با ورود به خانه خود قابل درک میشود، تا شخصیت عجیب و خودآگاه انصاری که چه در حالت ثروتمند و چه فقیر، جلوی دوربین ناراحت به نظر میرسد. همچنین اجرای خشک و خندهدار ریوز در نقش گابریل که پس از اخراج از وظیفه فرشته و مجبور شدن به کار شستشوی ظروف روی زمین، شروع به آرامش میکند.
گابریل چیزهای کوچکی را کشف میکند که دیگران به راحتی از کنارشان میگذرند. او به سیگار، رقص و “ناگتهای مرغ” علاقهمند است. اما اگر روزی دوباره بالهایش را به دست آورد، بیش از همه دلتنگ تاکوهای خیابانی خواهد شد. حتی اگر به وضوح مشخص باشد که “بخت خوب” به کجا میرود، انصاری موفق میشود با نحوه رسیدن به آنجا شگفتزده کند.
ارتباط با آمریکاییهای پرکار و کمدستمزد
مانند شخصیتش، نویسنده، کارگردان، تهیهکننده و بازیگر به نظر میرسد که در اینجا بیش از حد کار میکند. با این حال، همین ارتباط با آمریکاییهای پرکار و کمدستمزد است که فیلم او را برای این لحظه بسیار مناسب میکند.