هزار شُکر که دیدم به کامِ خویشت باز
ز رویِ صدق و صفا گشته با دلم دَمساز
رَوَندگانِ طریقت رَهِ بلا سِپَرَند
رفیقِ عشق چه غم دارد از نَشیب و فراز
غمِ حبیب نهان بِه ز گفت و گوی رقیب
که نیست سینهٔ اربابِ کینه، محرمِ راز
اگر چه حُسنِ تو از عشقِ غیر مُستَغنیست
من آن نیَم که از این عشقبازی آیم باز
چه گویَمَت که ز سوزِ درون چه میبینم
ز اشک پُرس حکایت که من نیَم غَمّاز
چه فتنه بود که مَشّاطِهٔ قضا انگیخت
که کرد نرگسِ مستش سیَه به سرمهٔ ناز
بدین سپاس که مجلس مُنَوَّر است به دوست
گَرَت چو شمع جفایی رِسَد بسوز و بساز
غَرَض کِرشمهٔ حُسن است ور نه حاجت نیست
جمالِ دولتِ محمود را به زلفِ ایاز
غزل سُرایی ناهید صرفهای نَبَرَد
در آن مَقام که حافظ برآورد آواز
تعبیر فال شما
این غزل از حافظ بیانگر شادی و سپاسگزاری او از دیدار معشوق و لحظات دلنشین با اوست. در مسیر عشق، مشکلات و چالشها برای عاشقان اهمیتی ندارد و دل با صداقت و صفا همراه است. عشق راستین نیازی به نمایش ندارد و در دلهای پاک و بیکینه جا دارد. در این راه، تحمل سختیها و حفظ آرامش اهمیت ویژهای دارد. به یاد داشته باشید که زیبایی و عشق واقعی در صبر و استقامت نمایان میشود.