📋 خلاصه مقاله:
کمدی خانوادگی دیزنی «Freakier Friday» با دو جابجایی بدن، تلاش میکند پیچیدگیهای کمدی را افزایش دهد، اما به دلیل عدم تفاوت کافی در شخصیتها پس از جابجایی، موفق به ایجاد کمدی قوی نمیشود و بیشتر به عنوان یک افسانه خانوادگی احساسی عمل میکند تا یک کمدی پرهیجان.
این بار دو جابجایی وجود دارد، اما این کمدی خانوادگی دیزنی که توپها را در هوا میچرخاند، بلندپروازانهتر است و کمتر خندهدار.
کمدیهای تعویض بدن، زمانی که به خوبی اجرا میشوند، بر پایه مکانیزمی ساخته شدهاند که هرگز از حرکت نمیایستد. یک بازیگر، معمولاً یک بزرگسال، تظاهر میکند که توسط کسی کاملاً متفاوت از خودش (معمولاً یک کودک) تسخیر شده است. کمدیای که به وجود میآید با روانشناسی طنزآمیز پر شده است — شما احساس میکنید که به یک بازیگر نگاه میکنید اما تقریباً میتوانید شخص پنهان درون او را ببینید. در فیلم «بزرگ»، که به عنوان «شهروند کین» این ژانر شناخته میشود، تام هنکس نه تنها حرکات و حالت چشمان باز یک نوجوان ۱۳ ساله مشتاق را تقلید کرد، بلکه به نظر میرسید که به روح آن کودک وارد شده است؛ یک شاهکار بازیگری که همزمان خندهدار و افسونکننده بود. جنیفر گارنر نیز در فیلم «۱۳ به ۳۰» (یکی از الهامبخشترین کمدیهای دهه ۲۰۰۰) همین کار را انجام داد و به همین ترتیب، در سطحی کمتر برجسته، جیمی لی کرتیس در بازسازی سال ۲۰۰۳ «جمعه عجیب» این کار را انجام داد.
Lindsay Lohan با طنز منحصر به فرد خود نقشی را ایفا کرد که به شکلی باوقار و جدی، شخصیتی مسنتر (مادرش!) را به تصویر میکشید.
«Freakier Friday» تعداد تعویض بدنها را دو برابر کرده و بهطور نظری، پیچیدگیهای کمدی را افزایش میدهد. آنا با بازی لوهن اکنون مادری مجرد با دختری نوجوان به نام هارپر (جولیا باترز، همان دختر برجسته از «روزی روزگاری در هالیوود») است. در دبیرستان هارپر، آنا با اریک (مانی جکینتو)، یک بیوه جذاب از لندن که دختری به نام لیلی (سوفیا همونز) دارد، آشنا میشود. لیلی دختری مدگرا و بدجنس است و او و هارپر به سرعت دوستان صمیمی نمیشوند. اما وقتی آنا و اریک نامزد میشوند، این دو دختر ناگهان با چشمانداز خواهر ناتنی شدن روبرو میشوند.
به نظر میرسد این وضعیت میتواند به یک خانواده جهنمی تبدیل شود. تنها چیزی که میتواند آن را نجات دهد، یک جابجایی بدن دو لایه است که کارگردان فیلم، نیشا گاناترا (“Late Night”)، بدون توضیحات فانتزی زیاد آن را مهندسی میکند. همه چیز به یک روانی عجیب و غریب، با بازی ونسا بایر، که پشت یک دستگاه نوشابه پنهان شده است، بستگی دارد. به محض اینکه جادو اتفاق میافتد، آنا و هارپر جای خود را عوض میکنند: یک جابجایی مادر و دختری که مستقیماً به جابجایی در فیلم اول اشاره دارد. اما چالش با یک جابجایی دوم افزایش مییابد: لیلی، دختر بدجنس، در بدن تس، با بازی جیمی لی کرتیس، که مادربزرگ هارپر (اما عملاً والد دوم او) است، قرار میگیرد، در حالی که تس توسط لیلی، دختر بریتانیایی تند و تیز و مغرور، تسخیر میشود.
صحنه برای یک کمدی حتی دیوانهوارتر از “جمعه عجیب” آماده است، اما به طرز عجیبی این اتفاق نمیافتد. آنچه ما مشتاق دیدنش هستیم، جادوی اجرایی از درون به بیرون است؛ کمدی اولیه و غیرقابل کنترل یک بازیگر که شخصیتی را بازی میکند که به معنای واقعی کلمه در حال کانالسازی فرد دیگری است. ما میخواهیم آن تنش جابجایی بدن را احساس کنیم. اما در “جمعه عجیبتر” این به شکلی محدود و به دلایل مختلفی اجرا میشود.
این توهین به لیندسی لوهان نیست که بگوییم او همچنان هالهای دخترانه دارد؛ این بخشی از جذابیت او برای نسل هزاره است. در حالی که جولیا باترز، که نقش دخترش را بازی میکند، با هوشمندی فراتر از سن خود و با پیشدستی یک زومر که همه چیز را (حداقل در ذهنش) فهمیده است، بازی میکند. نتیجه این است که این دو، به عنوان شخصیتها، خیلی از هم دور نیستند. بنابراین وقتی به یکدیگر تبدیل میشوند، در واقع خیلی کم از نظر کمدی جرقهای ایجاد میشود.
در تعویض دوم، چالش متفاوتی وجود دارد. لیلی، با بازی سوفیا همونز، شخصیتی خاص و تندخو دارد که به سبک شاهزادهای بریتانیایی است؛ بخشی از این ویژگی به لهجهاش برمیگردد و بخشی دیگر به رفتار متکبرانهاش. این همان چیزی است که میخواهیم به جیمی لی کرتیس منتقل کنیم. از سوی دیگر، تس با هالهای تیز اما دوستداشتنی و مادربزرگگونهاش، میتواند تضاد داخلی کاملی برای تکبر ظاهری لیلی ایجاد کند.
در عوض، این اتفاق میافتد: لیلی حتی پس از تعویض بدن، همچنان با لهجه بریتانیایی خود صحبت میکند (آیا فیلم میخواهد بگوید که لهجهها به نوعی بخشی از ساختار فیزیکی فرد هستند؟)؛ او همچنان همان فردی به نظر میرسد که قبلاً بود. اگر کرتیس میتوانست از آن لهجه به عنوان بخشی از اجرای خود بهره ببرد، بسیار خندهدارتر میشد، اما در عوض او مجبور است لیلی را به عنوان منبعی از رفتارهای کلیشهای و لجبازانه به تصویر بکشد که با لجبازیهای خود تس کهنسال ترکیب میشود. نتیجه نهایی این است که هیچیک از این شخصیتها پس از تعویض، به اندازه کافی متفاوت از خودشان به نظر نمیرسند تا کمدی را به اوج برسانند.
فیلم در نهایت به شکلی احساسی به پایان میرسد. داستان درباره این است که چگونه هارپر و لیلی در تلاش برای به هم زدن نامزدی والدینشان، متوجه میشوند که واقعاً میخواهند خواهر باشند. همچنین درباره این است که هارپر میفهمد مادرش به روشهایی که او هرگز نمیدانسته، مراقب او بوده است. آنا، رهبر سابق گروه راک Pink Slip، اکنون مدیر الا (مایتری راماکریشنان)، یک ستاره جهانی پاپ است، اما او به طور مخفیانه در حال نوشتن آهنگ بوده است. این انرژی مشتاقانه هارپر است که همه اینها را به سطح میآورد. «Freakier Friday» به عنوان یک افسانه خانوادگی دیزنی با دیدگاه خاص خود موفق است، اما به عنوان یک کمدی تغییر شخصیت پرهیجان به سبک روب گلدبرگ چندان موفق نیست.