📋 خلاصه مقاله:
اتان هاوک در جشنواره فیلم تلوراید ۲۰۲۵ با دو فیلم متفاوت حضور داشت؛ یکی مستند “بزرگراه ۹۹” درباره مرل هاگارد و دیگری “Blue Moon” که در آن نقش لورنز هارت را بازی میکند. هاوک به دلیل این آثار و دریافت تقدیرنامه تلوراید مورد توجه قرار گرفت.
در میان بسیاری از مردان و زنان برجسته در جشنواره فیلم تلوراید در کلرادو، اتان هاوک به دلیل حضور در دو فیلم بسیار متفاوت، به طور قابل توجهی بالاتر از برخی دیگر از مهمانان ویژه قرار داشت. یکی از این فیلمها به کارگردانی او و دیگری با بازیگری او در نقش اصلی بود که توجه جوایز را به خود جلب کرده بود. او همچنین به عنوان بخشی از جشنها، مدال و تقدیرنامه تلوراید را دریافت کرد. این لحظه پیروزی با برخی از زمانهای سختتر تجربه شده توسط دو شخصیت موسیقی که موضوع فیلمهای او هستند، در تضاد است.
فیلمهای اتان هاوک در جشنواره
یکی از این فیلمها، مستند او درباره مرل هاگارد، با عنوان “بزرگراه ۹۹: یک آلبوم دوگانه” است. این مستند به بررسی زندگی و موسیقی این هنرمند برجسته میپردازد و نگاهی عمیق به چالشها و موفقیتهای او دارد.
«Blue Moon» که او در آن به عنوان ترانهسرای بزرگ لورنز هارت بازی میکند.
حضور اتان هاوک در جشنواره تلوراید
به عنوان اثباتی بر جسارت بینظیر او، هاوک به مرکز اصلی جشنواره، رستوران پیادهروی Baked in Telluride، رفت تا با مطبوعات ملاقات کند. تماشاگران با خوشحالی از دور با برشهای پیتزای خود نگاه میکردند. هاوک با ورایتی درباره تصادف خوشایند داشتن دو بیوگرافی فیلم قابل توجه صحبت کرد. این دو فیلم همزمان در شهر کوهستانی به نمایش درآمدهاند. یکی به کارگردانی خودش و دیگری که در آن برای کارگردان ریچارد لینکلیتر بازی میکند. نقشی که قبلاً توجه اسکار را به خود جلب کرده است.
هاوک ممکن است مکان ملاقات را به طور تصادفی انتخاب نکرده باشد. او یک کهنهکار تلوراید است. اولین بار در سال ۲۰۱۵ با اولین تلاش کارگردانی خود، «سیمور: یک مقدمه»، به این جشنواره آمد. این مستند درباره پیانیست سیمور برنشتاین بود. سپس به عنوان ستاره فیلم «اولین اصلاح» پل شریدر بازگشت. همچنین کارگردان دخترش مایا هاوک در نقش فلانری اوکانر در «گربه وحشی» بود. اکنون، او توانسته است چهارمین و پنجمین فیلم خود را در اینجا به نمایش بگذارد.
نمایش فیلمهای جدید هاوک
اگرچه «Highway 99» که بیش از سه ساعت با یک وقفه اجرا میشود، نمایشهای محدودی داشت و به ناچار برخی از دارندگان بلیت را دور کرد. «Blue Moon» این پاییز منتشر میشود. مستند هگارد تازه شروع به جلب توجه برای خرید کرده است، زیرا به تازگی به پایان رسیده است.
چطور بود که در اولین روز جشنواره تلوراید به شما ادای احترام شد و هر دو فیلم جدیدتان به نمایش درآمدند؟
روز ایتن هاوک در جشنواره تلوراید
ریچارد لینکلیتر آن را “روز ایتن هاوک” نامید. آیا احساس کردید که برای شما یک تعطیلات ایجاد شده است؟ باید امروز صبح بیدار میشدم و میگفتم، “روز ایتن هاوک تمام شد.” این موضوع خیلی ناراحتکننده است. اما من این جشنواره را دوست دارم. اینکه این دو بخش مختلف از زندگیام اینجا نمایان شدهاند، واقعاً حس خوبی دارد.
حضور تصادفی با دو فیلم
باید خیلی تصادفی باشد که شما با دو فیلم در این جشنواره حضور دارید، یکی به عنوان بازیگر و دیگری به عنوان کارگردان.
آه، این واقعاً عجیب است. من اینجا با دو فیلم درباره دو تن از بزرگترین ترانهسرایان آمریکایی هستم که جالب است. اصلاً عمدی نیست.
مستند مرل هگارد حدود دو سال کار برای شما بوده است و فیلم زندگینامه لورنس هارت تازه است، اما به نوعی… از چه زمانی اولین بار مطرح شد؟
توسعه و ساخت فیلم “ماه آبی”
ریک و من حدود ۱۲ سال است که درباره ساخت “ماه آبی” صحبت میکنیم. به آرامی روی آن کار کرده و فیلمنامه را توسعه دادهایم. هر ۱۸ ماه یا دو سال، آن را بیرون میآوردیم و در آپارتمان من یا جای دیگری خوانشی انجام میدادیم. به آن فکر میکردیم و بالاخره، نمیدانم، حدود ۱۸ ماه پیش یا چیزی شبیه به آن، گفتیم “فکر میکنم آمادهایم. بیایید این کار را انجام دهیم.” من فکر میکردم سالهاست که آمادهایم.
دیدگاه لینکلیتر درباره زمانبندی ساخت فیلم
لینکلیتر واقعاً کسی است که میگوید “هیچ فیلمی را قبل از زمانش نمیسازم”.
این واقعاً الهامبخش است. منظورم این است که ۹۹٪ از کارگردانان، اگر فیلمنامهای عالی داشتند و فکر میکردند یکی از بازیگران مورد علاقهشان ۱۰ سال برای آن جوانتر است، به سادگی شخص دیگری را انتخاب میکردند. آنها نمیگفتند، “من ۱۰ سال صبر میکنم.” چه کسی این کار را میکند؟
تفاوتهای چشمگیر در جشنوارهها
شما نمیتوانید در یک جشنواره با دو فیلم حضور داشته باشید که در بیشتر جنبهها کمتر شبیه به هم باشند، و با این حال…
برای من، این دو پروژه کاملاً در جعبههای جداگانهای قرار دارند.
پروژه “Blue Moon” و چالشهای آن
“Blue Moon” پروژهای است که من و ریک در تلاشیم همان کاری را انجام دهیم که تمام عمرمان انجام دادهایم، اما با تلاش برای رشد و بلوغ. سطح دشواری این کار بسیار بالاست. هر دوی ما احساس کردیم که به دیوار استعداد خود رسیدهایم. مثل اینکه: این واقعاً سخت است. این کار نیاز به استفاده از بسیاری از چیزهایی دارد که یاد گرفتهایم، اگر نه همه چیز.
پروژه مرل و تعادل در زندگی
سپس پروژه مرل… فضای مستند فضایی است که من یاد گرفتهام در زندگیام تعادل ایجاد کنم، زیرا این یک رسانه بلندمدت است. شما سالها روی آن کار میکنید و از آرشیو عبور میکنید. این به من چیزی میدهد که وقتی به عنوان بازیگر بیکار هستم، واقعاً از آن لذت میبرم و به آن علاقه دارم.
عشق به موسیقی و تجربههای گذشته
من عاشق موسیقی هستم. از بازی در نقش چت بیکر در فیلم “Born to Be Blue” در سال ۲۰۱۵ تا بازی در نقش لورنس هارت، تا کارگردانی فیلم “Blaze”. من تجربه زیادی در کنار موسیقیدانان داشتهام و این یک زبان مخفی است که مرا به شدت تحت تأثیر قرار میدهد.
تفاوتهای دو پروژه
بنابراین با این دو فیلم، یکی جعبه شخصی خودم است و دیگری همکاری مادامالعمر با لینکلیتر. هر دو درباره ترانهسرایان هستند، اما مقایسه آنها به نوعی دور از ذهن است زیرا آنها بخشهای کاملاً متفاوتی از مغز من را درگیر میکنند.

ایتن هاوک در جشنواره فیلم تلوراید
کریس ویلمان/ورایتی
فقط به عنوان شخصیتهایی مانند مرل هگارد و لورنس هارت فکر کنید — آیا فکر میکنید آنها شباهتی دارند؟
درد و اشتیاق در موسیقی
هر دوی آنها در درد عظیمی هستند و من فکر میکنم که آهنگها از آنجا سرچشمه میگیرند. وقتی مرل درباره چیزی صحبت میکند که او را آزار میدهد و سعی دارد تمام عمرش آن را بیان کند — خشم، سردرگمی، غم، از دست دادن — چهرهاش را میبینید. سپس دورهای وجود دارد که اعتیاد هر زخمی که در ابتدا وجود داشته را پنهان میکند. لری هارت نیز درد در او وجود دارد. آنها مردان بسیار متفاوتی هستند، اما چیزی در مورد اشتیاق به بیان خود و بهبود خودشان وجود دارد.
نقش لری هارت و غرور او
در بازی کردن نقش لری هارت، اینجاست که غرورش زندگی میکند. او تقریباً هیچ وقاری ندارد جز در این آهنگها. او در حال از دست دادن ریچارد راجرز است. این مانند آخرین قطعه از عزت نفس اوست که از او گرفته میشود. من فکر میکنم “ماه آبی” داستان انسانی است که از قلب شکسته مرده است.
ما قصد داریم درباره هر دو فیلم به صورت جداگانه صحبت کنیم. بنابراین، بیایید با فیلم “Haggard” شروع کنیم. این فیلم به نوعی به عنوان یک شگفتی ظاهر شد، زیرا تا هفته گذشته واقعاً هیچ تبلیغاتی درباره آن وجود نداشت. من جستجو کردم که چه چیزی درباره “Highway 99” قبل از اعلام آن برای جشنواره تلوراید چند روز پیش نوشته شده بود. تنها چند گزارش از رسانههای خبری بیکرزفیلد در اوایل ژوئن وجود داشت که شما در حال فیلمبرداری برخی صحنهها با اعضای خانواده Haggard بودید. بنابراین، نه تنها این فیلم مخفی بود، بلکه میدانیم که شما کمتر از سه ماه پیش هنوز در حال فیلمبرداری بودید.
این پروژه کوچک و مخفی ما بود. هرگز نمیدانید که چقدر طول میکشد تا روی یک مستند کار کنید. تابستان امسال به بیکرزفیلد رفتم و فکر کردم فیلم را پیدا کردهام. سپس به سرعت پیش رفت. من یک ویراستار فوقالعاده به نام بری پولترمن داشتم که با من در “آخرین ستارههای سینما” کار کرد. این مینیسریال شش ساعته هاوک درباره پل نیومن و دیگر بزرگان بازیگری سینما بود. او فردی با استعداد شگفتانگیز است. ناگهان ما موفق شدیم و من گفتم، “فکر میکنم این فیلم ممکن است تمام شده باشد. منظورم این است که میتوانیم ۱۰ سال دیگر روی آن کار کنیم. میتوانم ۱۰ موسیقیدان معاصر دیگر بیاورم. اما همین حالا هم خیلی طولانی است.” راهی برای پیوند دادن آن پیدا کردم و آن را به تلوراید فرستادم. آنها گفتند، “بله، ما دوست داریم آن را نمایش دهیم.” بنابراین گفتم، خوب، بیایید تمامش کنیم!
آیا جیسون فاین، فردی که در مجله رولینگ استون فعالیت میکند و به مستندسازی روی آورده، شما را به این پروژه دعوت کرد؟
آشنایی با جیسون فاین و آغاز پروژه
جیسون دوست من است. حدود ۱۶ سال پیش مقالهای درباره کریس کریستوفرسون برای رولینگ استون نوشتم. جیسون ویراستار من بود و ما درباره موسیقی کانتری خیلی خوب با هم کنار آمدیم. بعد از اینکه او «ستارههای آخرین فیلم» را دید، من و همسرم را به ناهار دعوت کرد. او گفت: «فکر میکنم مرل شایسته یک مستند جدی است و این یک اشتباه بزرگ در گفتگوی ملی ماست که به او توجه نمیکنیم.» به همین ترتیب شروع به صحبت درباره آن کردیم و ناگهان من شروع به دیدن آن کردم.
انتخابات نزدیک بود و میدانستم که هر کسی برنده شود، نیمی از کشور به شدت ناراحت خواهد شد. بنابراین، فکر کردم که شاید زمان مناسبی باشد تا به دیدار کسی بروم که مانند مرل هگارد، به صورت غیر دوگانه فکر میکند. او به چپ یا راست فکر نمیکرد، بلکه به انسانها فکر میکرد و آنها میتوانستند چپ یا راست باشند. فکر کردم که او میتواند موضوعی شفابخش برای مطالعه در حال حاضر باشد، تا ما را به تفکر غیرتقابلی وادارد.
مرل هگارد و تفکر غیر دوگانه
میتوانم ارتباط برقرار کنم، زیرا زمانی برای کتابی درباره موسیقی کانتری و سیاست با هگارد مصاحبه کردم. یک فصل کامل را فقط به او اختصاص دادم، تا اسرار اینکه چرا مردم فکر میکردند او محافظهکار است اگر خودشان محافظهکار بودند و لیبرال است اگر خودشان لیبرال بودند، بررسی کنم. آن فصل را “دیپ پرپل” نامیدم.
بنابراین دقیقاً میدانید که چه میگویم. بله، میخواستم یک فیلم عمیق به رنگ بنفش بسازم. دقیقاً به همین نقطه رسیدم.
آهنگها و صدای اکثریت خاموش
وقتی شروع به کنار هم گذاشتن آهنگها میکنید، متوجه میشوید: این شخص صدای اکثریت خاموش نیست. او هیچ هیپیای هم نیست. منظورم این است که او ویلی نیست. اما او نیکسون هم نیست.
دیدار با رؤسای جمهور
وقتی به خانهاش رفتم، او تقریباً با هر رئیسجمهوری از زمان نیکسون به بعد ملاقات کرده بود. تنها کسی که عکسی از او روی دیوارش داشت، جیمی کارتر بود. فکر میکنم او را فقط به خاطر اینکه یک کشاورز بود دوست داشت.
تمرکز بر فصل شما
به هر حال، چیزی که فصل شما بود همان چیزی است که من را برانگیخت تا روی آن تمرکز کنم.
در یادداشتهای مطبوعاتی اشاره کردهاید که در ابتدا کمی نگران ساخت مستندی درباره هگارد بودید. زیرا فکر میکردید مردم ممکن است به خاطر پیشفرضهایی که از بزرگترین آهنگ او، “Okie from Muskogee” دارند، دچار مشکل شوند. من از تحقیقات خودم و صحبت با او میدانم که او حدود ۱۰ توضیح مختلف برای آن آهنگ داشت.
وقتی به آرشیو مصاحبههای او نگاه کردم، متوجه شدم که گفتههایش دائماً تغییر میکند. به نظر نمیرسد که او واقعاً میدانست. این نبوغ آهنگ است. او از دیدگاه پدرش درباره هیپیها مینوشت. فکر میکنم او نمیخواست بگوید که این یک آهنگ شوخی است. چرا باید به دیدگاه پدرش بیاحترامی کند؟
آهنگی که به یک هیت تبدیل شد
آن آهنگ برای سه سال یک هیت بود. عجیب است که یکی از معروفترین آهنگهای یکی از بزرگترین ترانهسرایان ما یک آهنگ شوخی است. این دلیل دیگری بود که میخواستم مستند را بسازم. او یک نویسنده بزرگ است. «چشمان گرسنه مادر» یک شاهکار بیچون و چرا است.

ایتن هاوک در جشنواره فیلم تلوراید
کریس ویلمان/ورایتی
طرفداران موسیقی کانتری ممکن است زمان زیادی را صرف فکر کردن درباره بزرگترین خواننده-ترانهسرایان تاریخ کنند. در هر لحظه ممکن است به ویلی، دالی یا لورتا فکر کنند. اما سپس به مرل برمیگردید، فقط از نظر خواننده بزرگ، نوازنده عالی و ماندگاری شعرهایش. مرل آهنگهای زیادی نوشت، اما اگر به تداوم تولید او به عنوان یک عامل نگاه کنید، آنچنان پایدار نبود.
ویلی یک ترانهسرای عالی است، اما به اندازه مرل خروجی نداشت. دالی گفت… میدانید، در مستندها گاهی اوقات مردم چیزهای شگفتانگیزی میگویند، اما برای گفتن آنها زمان زیادی صرف میکنند و باید به ارزش هر ثانیه فکر کنید.
مرل و استعدادهای شگفتانگیزش
اما دالی درباره مرل این چیز شگفتانگیز را گفت: او گفت تقریباً ناعادلانه بود که او چنین نوازنده گیتار خوبی بود. او همیشه نوازنده گیتاری بهتر از خودش استخدام میکرد. دالی معتقد بود مرل به عنوان نویسنده تنها پس از هنک ویلیامز قرار دارد. او صدایی داشت که بهطور بحثبرانگیزی بهتر از جورج جونز بود.
تفاوت مرل با دیگران
دالی گفت تنها چیزی که مرل نداشت این بود: «او یک سرگرمکننده نبود». او افزود: «ویلی، وایلون، جانی، خودم، ما سرگرمکننده بودیم و میدانستیم چگونه خودمان را برند کنیم و میدانستیم چگونه یک مسیر را انتخاب کنیم و آن مسیر را بفروشیم.»
مشکلات مرل با افسردگی به قدری جدی بود که او این موضوع را بسیار ساختگی میدید. او به دالی گفت: “تو یک موسیقیدان عالی هستی. چرا آن برنامه تلویزیونی احمقانه را انجام میدهی؟” او پاسخ داد: “خب، من میخواهم.” مرل ترجیح میداد بمیرد. او همه چیز داشت جز بخش نمایش. او میتوانست روی صحنه جَمی کند و سرگرم کند، اما از پوشیدن کلاههای کابویی خوشش نمیآمد. او با جلیقه پایین و کفشهای کتانی بیرون میرفت.
برندسازی و تصویر یاغی
شما اشاره میکنید که او به ویژه علاقهای به برندسازی خود به عنوان یک یاغی نداشت. در دهههای بعد، بسیاری از ستارههای موسیقی کانتری این کار را انجام دادهاند، چه یک روز در زندان بوده باشند یا نه.
میدانم او میتوانست این کار را انجام دهد، اما نکرد. او نمیخواست فقط به خاطر آن به گروه Highwaymen بپیوندد. او نمیخواست یک برند باشد. او فکر میکرد این کار بیمزه و دروغ است. کش همچنین چیزی گفت که در مستند نیامده بود. او گفت: «مرل هاگارد کسی است که من تظاهر میکنم او هستم.» آیا این عالی نیست؟

ایتن هاک در «بزرگراه ۹۹»
با احترام از Cinetic
در آلبوم “Highway 99: A Double Album” یک زیرعنوان وجود دارد که ما آن را روی صفحه میبینیم و میشنویم.
اجراهای آکوستیک معاصر
در اینجا صفحات وینیل روی صفحه ظاهر میشوند که شامل حدود ۳۰ آهنگ کاور معاصر است. شما از افراد مختلفی خواستهاید به صورت آکوستیک برای شما اجرا کنند. این افراد شامل دوایت یوآکم، نورا جونز، لوس لوبوس، تاج محل، سیرا فرل، جیسون ایزبل، استرگیل سیمپسون و تایلر چیلدرز هستند.
اهمیت انتخاب آهنگها
این اجراهای معاصر به فیلم دینامیک میبخشند. اما از نظر موضوعی، انتخاب آهنگها در تنظیم بخشهای بعدی نیز اهمیت دارند.
من قصد دارم داستان زندگی او را از طریق آثارش روایت کنم و بگذارم آثارش به جای خودش صحبت کنند. میخواستم فیلم بیشتر درباره ترانهسرایی باشد. وقتی کسی یک ترانه را بازخوانی میکند، به نوعی به نوشتن آن ترانه به شکلی متفاوت گوش میدهید. همیشه فکر میکنم میتوان یک ترانه عالی را از روی بازخوانیها و تفسیرهای مختلف آن تشخیص داد.
نگاهی به آینده و گذشته
فکر کردم این میتواند راهی باشد برای نگاه به آینده و گذشته. میدانید، اگر به چارلی کراکت نگاه کنید، به آینده موسیقی کانتری نگاه میکنید. یا اگر به ریور شوک نگاه کنید، به والری جون نگاه میکنید. حضور هر یک از این افراد کمک میکند که این موضوع فقط یک کپسول زمان نباشد.
ارتباط با دهههای گذشته
بیایید درباره دهه ۷۰ صحبت کنیم، بیایید درباره دهه ۶۰ صحبت کنیم. اما درباره آن در ارتباط با معنای آن برای ما امروز صحبت کنیم. این چیزی بود که فکر کردم — این ما را به سال ۲۰۲۵ بازمیگرداند.
دو سوال عملی درباره انتشار آثار:
آیا فیلم در حال حاضر برای فروش آماده است؟
آیا پیشبینی میکنید که همه این کاورهای عالی در یک آلبوم موسیقی قرار بگیرند؟
ما فیلم را برای اولین بار جمعه شب در تلوراید به نمایش گذاشتیم. این اولین باری بود که کسی که روی فیلم کار نمیکرد، آن را دید. امیدوارم بتوانیم کسی را پیدا کنیم که آن را منتشر کند و سپس موسیقی متن را واقعاً روی آن کار کنم. شوتر جنینگز تهیهکننده بسیار خوبی است. دوست دارم همه را دوباره جمع کنم و به او اجازه دهم نسخههای استودیویی را تهیه کند. چون نمیخواستم در فیلم اینطور باشد که کدام نسخه بهتر است. فقط میخواستم درباره خود آهنگ باشد. بنابراین سعی کردیم آن را به سادهترین شکل ممکن انجام دهیم. اما برای یک آلبوم، فکر میکنم دوست دارم نورا جونز را دوباره به استودیو بیاورم و به او اجازه دهم آن آهنگ را به شیوهای که میخواهد تهیه کند.
طرفداران هگارد از شما تشکر خواهند کرد که این کار را انجام دادید، زیرا نبود چنین توجهی به او مانند یک حفره بزرگ در فرهنگ آمریکا بود.
اهمیت مرل هگارد در فرهنگ موسیقی
من هم همینطور فکر میکنم و معتقدم که این ممکن است به مردم کمک کند تا به یاد بیاورند که او چه کسی بود. منظورم این است که دیلن گفت: «او برای کوه راشمور خیلی بزرگ است.» به نظر من، مرل یکی از معدود افرادی است که ارتباطش با هنر خود همیشه صادقانه باقی ماند. من آهنگهای اواخر مرل هگارد را دوست دارم. ترانهسرایی او بسیار خوب است. «آرزو میکنم همه این چیزهای قدیمی جدید بودند»، «دیدم که از بین میرود» — همه این آهنگهای شگفتانگیز، و بنابراین، آن استعداد هرگز از بین نرفت.
تأثیر دیلن بر مرل هگارد
میدانید، بسیاری از افراد بزرگ ما به اوج میرسند و سپس محو میشوند. نوشتن او در تمام مدت بسیار خوب است. فکر میکنم او از دیلن به عنوان الهام استفاده کرد زیرا گفت: «همه در جهان میدانند که باب دیلن سخت تلاش میکند تا یک آهنگ عالی دیگر بنویسد. چرا من نباشم؟»
بیایید به “ماه آبی” برگردیم.
نقشهای متفاوت و چالشهای جدید
در مراسم تجلیل از شما در شب افتتاحیه تلوراید، گفتید که تمام عمرتان نقشهایی مانند لورنس هارت را بهطور خودکار رد کردهاید. دلیل این کار، پایبندی به چیزهایی بود که احساس میکردید با صدای معمولی یا ظاهر شما هماهنگ هستند. شما از هر چیزی که بهطور فیزیکی تحولآفرین بود یا شامل تغییرات صدای شدید میشد، دوری میکردید. بهطور خلاصه، به نظر میرسید که از خارج شدن از محدوده راحتی خود و انجام کاری که احساس نمیکردید شبیه شماست، محتاط بودهاید.
تجربهای جدید با “ماه آبی”
با “ماه آبی”، شما بهقدری از حالت قابل شناسایی دور شدهاید. تراشیدن سر و انجام یک شانهزنی بزرگ، و صدای ساحل شرقی، همه نشاندهنده تغییرات بزرگی بودند. پایبندی به خانه در نقشها چه معنایی داشت؟
بله، این موضوعی بود که وقتی جوانتر بودم به آن اهمیت زیادی میدادم. سپس به تدریج این موضوع تغییر کرد و متوجه شدم که این مانند گسترش تعریف خود است. اگر واقعاً میخواهید در حوزههای ناتورالیسم فعالیت کنید، که بازیگری در ۵۰ سال گذشته همین بوده است، چگونه میتوانید معنای ناتورالیستی را گسترش دهید؟ این ایده به آرامی در ذهن من شکل گرفت. درباره توسعه انواع مختلف شخصیتها و خروج از منطقه راحتی خودم برای گسترش آن. واقعاً، جان براون [لغو کنندهای که او در مینیسریال ۲۰۲۰ “پرنده خوب خداوند” بازی کرد] اولین نسخه واقعاً افراطی از آن بود که من به نوعی با آن پیش رفتم. “ماه آبی” ادامهای از آن است.
در فرآیند به خاطر سپردن، جالب بود که چیزها را ضبط کرده و برای ریک میفرستادم تا کلید درست فیلم را پیدا کنم. صدای آن چگونه است؟ نشانهها زمانی که خارج از دوره هستید چیست؟ شما سعی میکنید مخاطب را هیپنوتیزم کنید و هر زمانی که دوره را نقض کنید، هیپنوتیزم را میشکنید و جادو را از بین میبرید.
چالشهای پیدا کردن صدای مناسب
پیدا کردن نحوه صحبت او، اطمینان از اینکه بامزه نیست و اطمینان از اینکه خندهدار است، چالش بزرگی بود. این شخصی است که با خود ترحمی خود را نابود میکند. به یاد دارم که پیتر ویر یک بار به من گفت: “میدانی، خود ترحمی دقیقاً برای یک لحظه کوتاه جواب میدهد.” [با انگشتانش ضربه میزند.] “نه، این خیلی طولانی است.” یک لحظه کوتاه کافی است. این یک احساس بسیار سخت برای به تصویر کشیدن است. بنابراین چیزهای زیادی در آن وجود داشت.

سابرینا لانتوس
در اصل یک تراژدی است، کم و بیش، اما کمک میکند که حدود ۲۰۰ خط بسیار خندهدار در آن وجود دارد، به تخمین بسیار تقریبی من.
تجربه حفظ کردن متن
در حین حفظ کردن متن، خندهام گرفت. انجام این کار خیلی لذتبخش بود، چون فکر میکردم خیلی خندهدار است. این اشعار مانند اشعار لری هارت هستند. اشعار او به طرز باورنکردنی خندهدار و در عین حال کاملاً دلشکن هستند. معروفترین آنها چیست؟ اوه لعنتی. این معروفترین آهنگ در جهان است. من آن را با ترومپت به عنوان چت بیکر نواختم…
آهنگ «ولنتاین خندهدار من»
«ولنتاین خندهدار من.»
اشعار این آهنگ خندهدار است، اما در عین حال کاملاً دلشکن است.
این یک فیلمنامه فوقالعاده است. حتی نیازی نیست او را لورنس هارت بنامید. این یک پرتره بسیار جالب از یک مرد است. ایده تنظیم آن در شب افتتاحیه “اوکلاهما!” در میانه جنگ جهانی دوم، لحظهای است که تغییرات آمریکا آغاز شده بود و لورنس هارت یکی از افرادی است که در حال جا ماندن است.
انتقادها و انتخابها
در این فیلم انتقادهای زیادی به راجرز و همرستاین وجود دارد، اما نیازی نیست بین آن و راجرز و هارت انتخاب کنید.
نبوغ ریچارد راجرز
میدانم. ریچارد راجرز یک نابغه تمامعیار است و نبوغ خود را با توانایی کار با این دو ترانهسرای کاملاً متفاوت نشان میدهد. منظورم این است که برخی افراد در برابر احساسات همرستاین و چیزهایی از این قبیل مقاومت میکنند و لورنس بسیار بامزه است، اما دلیلی برای انتقاد از هیچکدام از آنها وجود ندارد.
نوعی ناامیدی، اگر نگوییم خود ترحمی، وجود دارد وقتی که او خود را به ریچارد راجرز یا شخصیت مارگارت کوالی میاندازد. به عنوان هارت، شما نقشی را بازی میکنید که شاید قبلاً به آن “نِبیش” میگفتیم، چیزی که واقعاً در فیلمشناسی شما نمیبینیم.
مزایای همکاری با دوستان در حرفه بازیگری
فکر میکنم اگر در این حرفه منظم و متمرکز بمانید، مزایایی وجود دارد. مزیت بزرگ کار با دوستان این است که فکر نمیکنم هیچکس دیگری در دنیا مرا برای این نقش انتخاب میکرد. این به این دلیل است که ریک مرا خیلی خوب میشناسد. اگر کارگردان بزرگی دیگر را اینجا قرار دهم، بعید میدانم که مرا انتخاب میکردند. من واقعاً خوشحالم که او این کار را کرد. اما فکر میکنم این چیزی است که وقتی با گذشت زمان افراد را خوب میشناسید اتفاق میافتد. شما به گوشههای پنهان آنها که نیاز به کشف دارند، پی میبرید.