📋 خلاصه مقاله:
مستند «جان کندی: من خودم را دوست دارم» به زندگی و میراث این کمدین محبوب میپردازد و با خاطرات دوستان و همکارانش، تصویری محبتآمیز از او ارائه میدهد. این مستند به کارگردانی کالین هنکس، در جشنواره فیلم تورنتو به نمایش درآمده و بر تأثیرگذاری و سخاوت کندی تأکید دارد.
مستند پرایم ستاره ‘SCTV’ را از نگاه دوستان و همکارانش به یاد میآورد. کلمات محبتآمیز آنها تصویری سطحی از این بازیگر محبوب ایجاد میکند.
«جان کندی: من خودم را دوست دارم» نوعی از تجلیلهای درخشان از یک سلبریتی است که انتظار دارید در مراسم خاکسپاریشان ببینید، نه سالها پس از مرگشان. این مستند با سخنرانی زیبای دن آیکروید برای دوستش آغاز میشود و با سخنرانی کاترین اوهارا به پایان میرسد.
محبت دوستان و خانواده به جان کندی
در سه دههای که از درگذشت آن ستاره بزرگ و دوستداشتنی میگذرد، محبت دوستان و خانوادهاش به کندی تنها عمیقتر شده است. تا جایی که بیل موری در اولین مصاحبه فیلم شوخی میکند: «کاش چیزهای بد بیشتری برای گفتن دربارهاش داشتم.»
آغاز به کار جشنواره فیلم تورنتو
آغاز به کار نسخه پنجاهمین سالگرد جشنواره فیلم تورنتو در نزدیکترین شهر بزرگ به زادگاه کندی، نیومارکت، انتاریو، برگزار شد. این مستند که برای آمازون ساخته شده، نیازی به رسوایی ندارد. اما میتوانست از درام بیشتری بهرهمند شود.
خاطرات دلپذیر کالین هنکس
کارگردان کالین هنکس خاطرات دلپذیری را از لیستی چشمگیر از ستارگان درجه یک جمعآوری کرده است. این ستارگان شامل استیو مارتین، مارتین شورت، مکالی کالکین و کارگردان کریس کلمبوس هستند. همچنین بنیانگذار “SCTV” اندرو الکساندر و همکاران سکند سیتی تورنتو اوهارا و یوجین لوی نیز در این لیست حضور دارند. پدر هنکس، تام، که همبازی کندی در “Splash” بوده نیز از جمله این افراد است.
هیچکدام از آنها حرف بدی درباره کندی نمیزنند. او به طور ذاتی مردمپسند و کمدین بداههگوی با استعدادی است. با خندهای خاص و لبخندی مسری در دنیای نمایش شناخته میشود. میدانید چگونه دیدن کسی که خمیازه میکشد باعث میشود نتوانید خود را از خمیازه کشیدن بازدارید؟ لبخند کندی همین تأثیر را بر مخاطبان داشت. او را به سلاح مخفی در نزدیک به ۴۰ فیلم تبدیل کرده بود. اما اگر کسی به دنبال انتقاد از کندی باشد، منطقی است که از فیلمشناسی او شروع کند. زیرا میتوان فیلمهای خوب او را با یک دست شمرد.
«فقط تنها» در میان بهترینها قرار دارد، اما در اینجا به سختی دیده میشود. بهترین فیلم بدون شک «هواپیماها، قطارها و اتومبیلها» است. این فیلم کلاسیک جان هیوز به مستند هنکس زیرعنوان تأییدی خود را میدهد. در این فیلم، کندی یکی از آزاردهندهترین شخصیتهای سینمایی تمام دوران را بازی میکند. این شخصیت نه برای مخاطبان، بلکه به عنوان همسفر استیو مارتین، تاجر شیکاگویی که به راحتی عصبانی میشود، آزاردهنده است.
حضور کندی در فیلمهای جان هیوز
کندی در کمتر از هفت فیلم نوشته یا کارگردانی شده توسط هیوز ظاهر شد. کالکین به اشتباه میگوید نه، اما در غیر این صورت درست میگوید که هیچکس همبازی او در «تنها در خانه» را بهتر از هیوز نمیفهمید. کارگردان جذابیت عمویانه کندی را بهتر از هر کس دیگری به کار گرفت. او حتی تا جایی پیش رفت که این جذابیت را در «عمو باک» به چالش کشید. این فیلم برای کندی نوشته شده بود و توانست جذابیت او را به خوبی به نمایش بگذارد.
این مستند به زندگی خانوادگی کندی میپردازد و به راحتی یک پاسخ بزرگ را شناسایی میکند: پدرش، سیدنی، در پنجمین سالگرد تولد جان بر اثر حمله قلبی شدید درگذشت. او تنها ۳۵ سال داشت. این به معنای بزرگ شدن بدون پدر بود و همچنین احساس اینکه او نیز جوان خواهد مرد — که متأسفانه درست بود. کندی تنها ۴۳ سال داشت که حمله قلبی جانش را گرفت. هنکس کل فیلم را حول این تراژدی میسازد و سال ۱۹۹۴ را به عنوان سال مرگ او تعیین میکند و هر بار که به مرحلهای قبلی از زندگی کندی بازمیگردد، به معنای واقعی کلمه ساعت را به عقب میبرد.
زندگی شخصی و روابط خانوادگی
به جز چند دوست دوران کودکی، همسرش، رزماری هوبور، او را طولانیترین مدت میشناخت. اما بیشتر کلیگوییها را به اشتراک میگذارد تا حکایات آشکار. ما میفهمیم که کندی از حدود سال ۱۹۹۱ شروع به تجربه شک و تردید شدید به خود کرد. دو فرزند بالغش، کریستوفر و جنیفر، به طرز عجیبی شبیه پدرشان هستند. در چهرههایشان، پاسخ به واضحترین سوال را میگیریم: اگر جان کندی زنده میماند چه میشد؟
آیا او در نهایت فیلمی مانند «Punch Drunk Love» یا «The Truman Show» میساخت؟ این پروژهها منتقدان را وادار به بازنگری در استعدادهای کمدی سطح پایین میکنند. مگر اینکه بعد از سال ۱۹۹۴ به دنیا آمده باشند، در این صورت فیلم به نظر میرسد بهطور خاصی بیفایده است. مخاطبان نیازی به یک مستند ندارند تا به یاد بیاورند که کندی چقدر میتوانست یک فیلم بد را ارتقا دهد. او واقعاً تعداد زیادی از آنها را ساخت. یکی از مصاحبهگران نقل میکند: «تو در بیشتر بوقلمونها از یک مخلوط پرکننده بودهای.»
جالب است بدانیم چرا کندی انتخابهای دقیقتری نداشت. اما حداقل هنکس به نکتهای اساسی در ارزیابی بازیگران کمدی پی برده است. کار آنها نباید بر اساس کیفیت فیلمهایشان قضاوت شود. بلکه بر اساس قدرت شخصیتهایشان و اینکه آیا صحنههای خاصی پس از سالها در ذهن ما باقی ماندهاند یا نه. با کمک همبازیهای کندی، هنکس نشان میدهد که چگونه شخصیتهای اولیه “SCTV” در حرفه بازیگری او دوباره ظاهر شدند. کلیپهای فیلم کیفیت متغیری دارند، اما به طرز عجیبی بهتر از یک انتقال DVD به نظر نمیرسند.
نگهبان امنیتی کندی در فیلم “تعطیلات ملی لامپون” نسخهای از پل فیستینیورفیس بود. حضور کوتاه او در فیلم “تنها در خانه” که تنها در یک روز ضبط شد، به برادران شمنگه نزدیک بود. این دوئوی لوش که او با لوی ساخته بود و شخصیت حیلهگر او در فیلم “اسپلش” بازتابی از شخصیت بزرگتر از زندگی جانی تورنتو بود. شخصیتی که او در زندگی واقعی نیز بازی میکرد. از سنین جوانی، کندی طوری رفتار میکرد که انگار روزی شهر خود را اداره خواهد کرد. او با لیموزینها رانندگی میکرد و دوستانش را به ناهار دعوت میکرد.
سخاوت و تأثیرگذاری کندی
کلمه “سخاوتمند” در مصاحبهها زیاد به گوش میرسد. همچنین “آسیبپذیری” که تأکید میکند او یک انسان بزرگوار بود. در حین فیلمبرداری “واگنها به شرق” در دورانگو، او به بیمارستان کودکان محلی کمک مالی کرد. به جای دزدیدن صحنهها، او به همبازیهایش اجازه میداد بدرخشند. حتی زمانی که دوربینها در حال ضبط نبودند، کندی را میشد دید که به قول کالکین “مراقب بچهها” بود. این ستاره سابق کودک یکی از مصاحبههای پرمعنای فیلم را ارائه میدهد که درباره هر دوی آنها بسیار سخن میگوید.
«من خودم را دوست دارم» پس از مدتی به شدت به ستایش میپردازد و به موسیقی تکیه میکند تا تراژدی را تقویت کند. کندی بدون شک با شیاطین خود دست و پنجه نرم میکرد. اما هنکس ترجیح میدهد او را به عنوان کودکی بزرگ در بدن یک بزرگسال به تصویر بکشد. حتی اگر فیلم پیشنهاد میکند که هیچکس مانند او قبل یا بعد از او نبوده است، این کاملاً درست نیست.