Image

جنسن اکلس درباره پایان هیجان‌انگیز «Countdown» و بازگشت «Supernatural» در فصل آخر «The Boys»

📋 خلاصه مقاله:

جنسن اکلس درباره پایان هیجان‌انگیز سریال «Countdown» و چالش‌های نقش مارک میچوم صحبت می‌کند. او همچنین به تجدید دیدار با بازیگران «Supernatural» در «The Boys» و تجربه‌های جدیدش در پروژه‌های مختلف اشاره دارد. اکلس از همکاری با افراد تحسین‌برانگیز و یادگیری مداوم لذت می‌برد.

جنسن اکلس درباره پایان هیجان‌انگیز سریال «Countdown» و اینکه چرا «اگر همین‌جا تمام شود، ناامیدکننده خواهد بود» صحبت می‌کند. همچنین او درباره تجدید دیدار با بازیگران «Supernatural» در فصل نهایی «The Boys» توضیح می‌دهد.

هشدار اسپویلر: این مصاحبه شامل اسپویلرهایی از قسمت پایانی فصل اول سریال «Countdown» است که اکنون در Prime Video در حال پخش است.

کارنامه برجسته جنسن اکلس

در طول سه دهه گذشته، جنسن اکلس به آرامی یکی از برجسته‌ترین کارنامه‌های تلویزیونی نسل خود را ساخته است. او پس از موفقیت در نقش اریک بردی در سریال طولانی‌مدت «Days of Our Lives» از شبکه NBC، که برای او سه نامزدی متوالی جایزه امی روزانه به ارمغان آورد، در اواخر دهه ۹۰ جایگاه ویژه‌ای برای بازی در نقش‌های عاشقانه و پیچیده در انواع درام‌های تلویزیونی پیدا کرد.

نقش‌های متنوع در تلویزیون

اکلس در ژانرهای مختلفی از جمله علمی-تخیلی با مفهوم بالا («Dark Angel»)، نوجوانانه («Dawson’s Creek»)، و ابرقهرمانی («Smallville») به ایفای نقش پرداخت. در سال ۲۰۰۵، او به عنوان دین وینچستر، نیمی از یک دو نفره پویا از برادران شکارچی هیولا، در سریال «Supernatural» شبکه CW ظاهر شد.

از زمانی که با سریال طولانی‌مدتی که او و برادرش جرد پادالکی را به نمادهای داستان‌سرایی فانتزی تبدیل کرد خداحافظی کرد، اکلس پیشگام یک اسپین‌آف کوتاه‌مدت درباره والدین وینچسترها بود. او راوی و تهیه‌کننده اجرایی «وینچسترها» بود. همچنین نقش یک کلانتر جذاب را بازی کرد در «آسمان بزرگ». در مجموعه‌ای از پروژه‌های انیمیشنی دی‌سی به بتمن صدا داد. او با خالق «سوپرنچرال» اریک کریپکه در «پسران» به عنوان ضدقهرمان فوق‌مردانه سولجر بوی دوباره همکاری کرد.

آخرین نمایش اکلس، «Countdown»، نسبت به دیگر آثار او به واقعیت نزدیک‌تر است. این درام جنایی جدید توسط درک هاس، خالق مجموعه معروف «One Chicago» شبکه NBC ساخته شده است. اکلس در نقش مارک میچوم، کارآگاه اداره پلیس لس‌آنجلس ظاهر می‌شود. او به یک نیروی ویژه مخفی می‌پیوندد تا درباره مرگ یک افسر وزارت امنیت داخلی تحقیق کند.

مسابقه با زمان در «Countdown»

«Countdown» به دو معنا به کار رفته است. نیروی ویژه به رهبری اریک دین در نقش مامور ویژه FBI ناتان بلایث، در حال مسابقه با زمان است. آن‌ها تلاش می‌کنند تا از اجرای یک حمله بزرگ توسط ولچک، افراط‌گرای بلاروسی (با بازی بوگدان یاسینسکی) در لس‌آنجلس جلوگیری کنند. از سوی دیگر، میچوم با تشخیص تومور مغزی غیرقابل عمل، با کمبود زمان مواجه است.

با سفارش یک فصل ۱۳ قسمتی، هاس تصمیم گرفت رویکردی غیرمعمول برای پیشبرد تحقیقات اصلی اتخاذ کند. تا پایان قسمت ۱۰، میچوم نه تنها قادر به کشتن ولچک است، بلکه تصمیم می‌گیرد تحت یک عمل جراحی موفق برای درمان تومور خود قرار گیرد.

تحقیقات جدید نیروی ویژه

پس از یک پرش زمانی ۱۰ ماهه، سه قسمت پایانی بینندگان را مستقیماً به دومین تحقیقات نیروی ویژه بازسازی شده می‌برد. این بار شامل یک تک‌تیرانداز است که به نظر می‌رسد رئیس‌جمهور و فرماندار کالیفرنیا را هدف قرار داده است. نقش این تک‌تیرانداز را گرانت هاروی بازی می‌کند.

اریک دین، جنسن اکلس و جسیکا کاماچو در سریال “Countdown” حضور دارند.

با احترام از الیزابت موریس/پرایم ویدئو

در گفتگویی گسترده با ورایتی، اکلس درباره برنامه‌هایی که او را به یکی از پرکارترین بازیگران هالیوود تبدیل کرده‌اند، صحبت می‌کند. او برداشت‌های اصلی خود از فصل اول «شمارش معکوس» را بیان می‌کند. همچنین، تجربه سورئال بازگشت به نقش سرباز پسر در «ووت رایزینگ» پس از پایان فصل نهایی «پسران» را توصیف می‌کند. بازگشت قریب‌الوقوع او به «ردیاب» به عنوان برادر کولتر شاو با بازی جاستین هارتلی نیز از دیگر موضوعات است. او توضیح می‌دهد چرا هرگز از بازگشت به «فراطبیعی» دوری نخواهد کرد.

وقتی به مسیر او در این فصل اول «شمارش معکوس» نگاه می‌کنید، به نظر شما چه چیزی در نهایت باعث می‌شود میچوم به حرکت درآید؟ چگونه درک کردید که او چگونه در جهان حرکت می‌کند؟

او یکی از افرادی است که خود را از طریق شغلش تعریف می‌کند و این همان چیزی است که به او ارزش می‌دهد. بنابراین، او کسی نیست که مجموعه‌ای از سرگرمی‌ها داشته باشد که بعد از کار به آن‌ها بپردازد. اگر او در محل کار نیست، در حال فکر کردن به کار است.

نارضایتی همیشگی

او یک حس نارضایتی دارد که هرگز نمی‌تواند آن را به طور کامل برطرف کند. حتی در یک قسمت — که “Teeth in the Bone” نام داشت — بلیث به مارک و برخی از اعضای دیگر تیم به عنوان افرادی که هرگز دست از کار نمی‌کشند اشاره می‌کند. فکر می‌کنم این قطعاً پایه و اساس شخصیت این فرد و نحوه عملکرد او است.

این یکی از دلایلی بود که وقتی به او تشخیص داده شد که چه مشکلی دارد، او کار را رها نکرد. او تصمیم گرفت تا هر زمانی که برایش باقی مانده بود را زندگی کند. به عنوان کسی که از زندگی‌اش لذت می‌برد، او می‌خواست کاری را انجام دهد که بلد است. او خود را در پرونده غرق می‌کرد و افراد بد را پیدا می‌کرد. بنابراین می‌دانستم که او برای کاری که انجام می‌دهد، اشتیاق دارد. البته، او روش‌های متفاوتی برای انجام این کار دارد. شاید کتاب به شما بگوید چگونه انجام دهید، اما این موضوع برای مافوق‌هایش کمی دردسرساز است. با این حال، این باعث می‌شود که شخصیت او رنگارنگ باشد.

با احترام از الیزابت موریس/پرایم ویدئو

به نظر شما میچوم قبل از تومور چه شخصیتی داشت و فکر می‌کنید این تشخیص چگونه او را تغییر داده است؟

شاید اکنون او با دیدی مهربان‌تر به چیزها نگاه کند؛ به روابط، به خودش، به شغلش و به دنیا. با داشتن فرصتی دوباره، ممکن است بخواهد کارها را بهتر انجام دهد و کمتر بی‌پروا باشد. اما این بخشی از ذات اوست و بدون این ویژگی‌ها به موفقیت در اجرای قانون نمی‌رسید. بنابراین، ترکیب جالبی است که فردی پرشور از یک عملیات آسیب‌زا بیرون بیاید و این به او اجازه می‌دهد که در زندگی‌اش فیلتر بیشتری داشته باشد. شاید او با برخی افراد در زندگی‌اش، مانند [اولیوراس جسی کاماچو]، مهربان‌تر باشد.

رابطه میچوم و الیوراس در “شمارش معکوس”

هرچند “شمارش معکوس” واقعاً داستانی درباره یک خانواده پیدا شده است، اما رابطه میچوم با الیوراس در مرکز توجه این نمایش قرار دارد. او نمی‌خواست با تشخیص بیماری‌اش، الیوراس را تحت فشار قرار دهد. حتی پس از اینکه او متوجه شد، نمی‌خواست هیچ تعهدی بر او تحمیل کند.

تکامل رابطه و واکنش به ربوده شدن

نظر شما درباره تکامل رابطه آن‌ها چیست؟ فکر می‌کنید او چگونه به خبر ربوده شدن الیوراس توسط شخصیت گرنت هاروی در پایان فصل واکنش نشان می‌دهد؟

به وضوح، یک پیوند قوی از طریق داستان قبل از عملیات شکل گرفته است. او کسی است که از آن زمان به بعد در ذهن او بوده است. او به همه اعضای نیروی ویژه اهمیت می‌دهد. این تیم اوست، این خانواده اوست. این کسانی هستند که او صبح‌ها با اشتیاق به دیدنشان بیدار می‌شود و به حل مشکلات روز می‌پردازد. او به وضوح کسی است که او احساس نزدیکی زیادی با او دارد. اینکه آیا این رابطه به یک رابطه عاشقانه تبدیل می‌شود یا نه، سوال بزرگ فصل بود. آیا این اتفاق می‌افتد یا نه؟

در ذهن او، ارتباطی با او وجود دارد که فراتر از همکاران کاری است. او احترام و تحسین عمیقی برای او قائل است و دوست دارد اوضاع به شکلی خاص پیش برود. اما وقتی با شرایطی که آنها با آن مواجه هستند روبرو می‌شود، باید در انتخاب نبردهایش دقت کند.

چالش‌های ارتباطی

او به وضوح در یک رابطه است. او سعی می‌کند این را درک کند و محترمانه رفتار کند، اما در عین حال به دنبال فرصتی است اگر او مایل به دادن آن باشد. او مدام شرایط را می‌سنجد. مثلاً می‌گوید: “هی، بعد از کار می‌خواهی برویم یک آبجو بخوریم؟” “نه.” “عالی.” بنابراین او هنوز هم کمی با او در حال آزمون و خطاست.

تغییرات در پایان فصل

سپس در پایان فصل، وقتی او ناپدید می‌شود، همه چیز تغییر می‌کند. او با تمام قوا وارد عمل می‌شود. این کسی است که واقعاً برایش اهمیت دارد و او نمی‌خواهد این فرصت را بدون تلاش کامل از دست بدهد.

با احترام از الیزابت موریس/پرایم ویدئو

آیا درک با شما درباره دلیل انتخاب پایان فصل با یک نقطه اوج صحبت کرده بود؟

به نظر من، این یک انتخاب هوشمندانه از سوی نویسنده بود که داستان فصل اول را با سه قسمت باقی‌مانده جمع‌بندی کند. این تصمیم به درک فرصت داد تا به سمت یک پرونده بزرگ بعدی حرکت کند و فصل اول را با یک نقطه اوج بزرگ به پایان برساند. به نظر می‌رسد این طراحی شده بود تا به فصل دوم منتهی شود. امیدواریم آمازون از آنچه می‌بیند راضی باشد و مشارکت مخاطبان و نقدهای منتقدان به ما قدرت کافی بدهد تا آن داستان را ادامه دهیم و ببینیم به کجا می‌رسد. قطعاً اگر همین‌جا تمام شود، خیلی بد خواهد بود!

یکی از سوالات مهمی که بینندگان دارند این است که در طول پرش زمانی ۱۰ ماهه چه اتفاقی افتاد. به نظر شما در آن زمان برای میچوم چه اتفاقی افتاد؟

نه، من و درک درباره این که آیا فرصتی خواهیم داشت تا به آن خلأ نگاهی بیندازیم و ببینیم او چه کارهایی انجام می‌داد، صحبت کرده‌ایم. اما فکر می‌کنم بیشتر از همه، او انگیزه‌ای داشت تا دوباره روی پای خود بایستد. او می‌خواست به کار برگردد و به انجام کاری که دوست دارد بپردازد. احتمالاً این برای او یک چالش بود. او نمی‌خواست کسی آن چالش را ببیند، زیرا این نوع شخصیتی است که دارد.

چالش‌های شخصی و بازگشت به کار

بنابراین او به‌طور آرام و بی‌صدا با آن چالش دست و پنجه نرم کرد. او دوباره به توانایی انجام کارهایی که باید انجام دهد، بازگشت. اما اینکه آن چگونه به نظر می‌رسید، ما به‌طور عمیق درباره‌اش صحبت نکرده‌ایم. احساس می‌کنم اگر فرصتی داده شود، ممکن است چیزهای جالبی را بتوانیم فاش کنیم.

از زمان پایان سریال «Supernatural»، شما نقش‌هایی را بازی کرده‌اید که به جنبه‌ای از شخصیت دین پرداخته‌اند — و سپس برخی مانند Soldier Boy که به نظر می‌رسد یک تغییر چشمگیر هستند. چه عواملی انتخاب‌های شما را از زمان پایان آن سریال تحت تأثیر قرار داده‌اند؟ چگونه پس از اینکه بخش زیادی از زندگی بزرگسالی‌تان را در یک سریال گذرانده‌اید، به انتخاب پروژه‌های مختلف پرداخته‌اید؟

«قفل‌شده» واژه‌ای مناسب است. بسیاری از آن به افرادی که در پروژه دخیل هستند بستگی دارد. «فراطبیعی» نه تنها ۱۵ سال داستانی عالی برای گفتن و خانواده‌ای که اکنون با آنها آشنا شده‌ام و دوستشان دارم به من داد، بلکه ابزارهایی را نیز به من داد تا به کارم ادامه دهم. همچنین به من شهرتی داد که افرادی مانند شورانرهایی مثل درک یا حتی الوود رید، که مرا به «آسمان بزرگ» آورد و همچنین به «ردیاب» آورده است، و البته اریک کریپکه — به من اثباتی داد که خوشحالم هر نوع چالشی که این افراد به من می‌دهند را بپذیرم.

فرصت‌های جدید و همکاری با افراد تحسین‌برانگیز

بنابراین فکر می‌کنم کمتر به این صورت بود که «خب، من باید این کار را به طور خاص انجام دهم»، و بیشتر فرصتی بود برای کار با افرادی که تحسینشان می‌کنم و به آنها اعتماد دارم. می‌دانم که قرار است با آنها داستانی خوب بگویم، و تا کنون بسیار خوش‌شانس بوده‌ام.

من همیشه آن را دوست داشتم و پذیرفتم، همیشه. با بازیگرانی ملاقات کرده‌ام که شخصیت‌های بسیار محبوبی در برنامه‌ها یا فیلم‌های معروف داشته‌اند. شاید سعی کنند از آن دوری کنند، مثل اینکه “اوه، نمی‌خواهم به خاطر آن شناخته شوم.” اما دلیلی وجود دارد که من آن را به مدت ۱۵ سال انجام دادم! من آن داستان و شخصیت را دوست دارم. همچنین افرادی را که با آنها کار کردم دوست دارم. هرگز از چیزی که مرا به اینجا رسانده دوری نمی‌کنم یا آن را رد نمی‌کنم. به آنچه که همه ما در آن برنامه انجام دادیم بسیار افتخار می‌کنم و همچنان درباره آن صحبت می‌کنم. ما به گردهمایی‌های طرفداران می‌رویم و این یک گردهمایی از افرادی است که علاقه مشابهی به این شخصیت‌ها و برنامه دارند. من همیشه به آنچه که با آن انجام دادیم افتخار خواهم کرد.

شخصیت برجسته شما پس از ترک “سوپرنچرال” در آینه عقب ایمپالای نمادین، Soldier Boy است. چه لایه‌های جدیدی در بازی او در فصل نهایی “پسران” و اکنون در این پیش‌درآمد دهه ۵۰ کشف کرده‌اید؟ دو نسخه از این شخصیت چقدر متفاوت هستند؟

تفاوت‌ها و چالش‌های شخصیت Soldier Boy

بدیهی است که آن‌ها همان شخصیت هستند، اما Soldier Boy زندگی پرفراز و نشیبی را تجربه کرده است. وقتی او را در “پسران” می‌بینیم و سپس در فصل ۵، نحوه ارتباط او با مردم تغییر کرده است. چیزهایی که برایش اهمیت دارند و آنچه که حاضر است به راحتی کنار بگذارد، متفاوت شده‌اند. ایده او از زندگی که می‌خواهد داشته باشد نیز تغییر کرده است. با بازگشت به ۷۰ سال پیش، زمانی که او واقعاً شروع به حرکت کرد، می‌توانم با چالش‌هایی که او را به آنچه که شد تبدیل کرده‌اند، روبرو شوم. شما شروع به دیدن او قبل از اینکه لزوماً اعتماد به نفس و وقار و تجربه ۷۵ ساله بودن در اوج را داشته باشد، می‌کنید.

“Vought Rising” پیش از همه این‌ها رخ می‌دهد. بنابراین، می‌خواهم نسخه‌ای اولیه از آن را نشان دهم. در این نسخه، معصومیت خاصی وجود ندارد، اما صحنه‌ها، روابط و ویژگی‌های شخصیتی شکل گرفته‌اند. این ویژگی‌ها پیش از آنچه در دنیای مدرن می‌بینیم، به وجود آمده‌اند و بازی با آن‌ها جالب است. این به معنای تغییر کلی شخصیت نیست. او همان مرد سخت‌کوشی است که می‌شناسیم و دوست داریم. این ویژگی‌ها همچنان وجود دارند و به سرعت به آنجا خواهیم رسید. اما نشان دادن منشأ اینکه این فرد چگونه به اینجا رسیده و چه ترفندها و ویژگی‌های کوچکی او را به جایی که اکنون می‌بینیم تبدیل کرده‌اند، جالب است.

اما جالب است — آیه که نقش استورم‌فرانت را بازی می‌کند و من روز دیگر در حال صحبت و کار با هم بودیم. عجیب است که وارد یک سریال می‌شوید و احساس می‌کنید که انگار به یک سریال برمی‌گردید. زیرا همان شخصیت را بازی می‌کنید، اما این یک سریال کاملاً متفاوت است. بازیگران جدیدی هستند که با آن‌ها کار می‌کنید. شخصیت‌های جدید و روابط جدیدی که به عنوان آن شخصیت توسعه می‌دهید. او گفت: “مثل این است که به خانه برمی‌گردید و خانه را فروخته‌اید و یک خانواده جدید در آن زندگی می‌کند. این حس آشناست، اما خیلی هم ناآشناست.” بنابراین ما هنوز در حال پیدا کردن جای پای خود هستیم. خوشحالم که یکدیگر را داریم و همه کسانی که با آن‌ها کار می‌کنیم فوق‌العاده هستند.

بازگشت به صحنه با جرد پادالکی و میشا کالینز در “پسران”

آیا هنگام بازگشت به صحنه با جرد پادالکی و میشا کالینز در “پسران”، احساس کردید که به دینامیک قدیمی خود در “سوپرنچرال” بازگشته‌اید، یا شخصیت‌های جدید شما به اندازه‌ای متفاوت بودند که انرژی متفاوتی در صحنه‌های مشترک شما ایجاد کنند؟

تجربه همکاری و ارتباطات قوی

ببینید، ما در هر محیطی که باشیم، قرار است خوش بگذرانیم. به وضوح، ما سال‌های زیادی را با هم جلوی دوربین گذرانده‌ایم. همچنین، سال‌های زیادی را پشت دوربین و در رویدادها و مراکز کنفرانس گذرانده‌ایم. بنابراین، یک ارتباطی بین همه ما وجود دارد که بسیار فراتر از شخصیت‌های ماست. احساس می‌کنم که می‌توانید ما را در هر جایی قرار دهید و ما همه با هم کنار می‌آییم و می‌دانیم چگونه عمل کنیم. چه در حال بازی یک شخصیت جدید باشیم، چه یک شخصیت قدیمی یا خودمان. یک همبستگی وجود دارد که وقتی ۲۰ سال را با هم گذرانده‌اید، به دست می‌آورید.

به نوعی، شما اوایل تابستان امسال زمانی پیدا کردید تا به ونکوور پرواز کنید و چند قسمت از “Tracker” را فیلمبرداری کنید. فصل دوم با یک افشاگری بزرگ درباره خانواده شاو به پایان رسید.

بازگشت راسل به داستان

چه پیش‌نمایشی می‌توانید درباره نحوه بازگشت راسل به داستان این فصل و واکنش او به این افشاگری جدید درباره خانواده‌اش ارائه دهید؟

آرزو می‌کنم که می‌توانستم بیشتر با جاستین و الوود بازی کنم، اما برنامه‌ها در حال حاضر بسیار فشرده هستند. خوش‌شانس بودیم — یا حداقل من خوش‌شانس بودم — که زمانی در اختیار داشتم تا بتوانم به آن‌ها بپیوندم و چند قسمت با آن‌ها کار کنم. جاستین و من وقتی [کولتر] اطلاعات جدیدی را که به راسل دارد فاش می‌کند، به خوبی با هم کار کردیم. حالا راسل باید آن را جذب کند. این چگونه بر رابطه آن‌ها تأثیر خواهد گذاشت؟ این چگونه بر آینده راسل تأثیر خواهد گذاشت؟ چه چیزی از آن‌ها خواهیم دید؟

شما به وضوح همبستگی بین دو برادر را مشاهده خواهید کرد که فکر می‌کنم مردم از آن لذت می‌برند. اما اکنون که این اطلاعات جدید درباره خانواده‌مان داریم، آیا این باعث می‌شود که آن‌ها بیشتر به هم نزدیک شوند یا فاصله بیشتری بین آن‌ها ایجاد می‌کند؟ این موضوع جالبی برای بازی است که جاستین و من واقعاً از آن لذت بردیم. الوود هم دوست دارد برای ما دو نفر بنویسد. ما یک صحنه داشتیم – فقط یک صحنه – و فکر می‌کنم حدود هشت و نیم دقیقه طول کشید. من گفتم، “اینجا چه کار می‌کنیم؟ من به این عادت ندارم! به صحنه‌های شش صفحه‌ای فقط با دیالوگ عادت ندارم، فقط دو نفر که با هم صحبت می‌کنند. من هرگز در ‘This Is Us’ نبودم. این جاستین است. من این نوع کارها را نمی‌کنم. یک چکش به من بدهید!”

در طول فعالیت خود در برنامه‌های روزانه و شبانه و اکنون در پخش آنلاین، نزدیک به ۱۰۰۰ قسمت تلویزیونی ساخته‌اید. بزرگترین درس شما از سه دهه کار در این صنعت چیست و کلید ماندگاری شما چه بوده است؟

شاید بتوانم آن را به اخلاق کاری نسبت دهم، اما همچنین به اشتیاق برای کار. هنوز هم عاشق کاری هستم که انجام می‌دهم. اغلب به خودم می‌گویم، “من مجبور نیستم این کار را انجام دهم. من می‌توانم این کار را انجام دهم.”

تجربه و یادگیری در محیط کار

فکر می‌کنم قطعاً ساعت‌های زیادی را صرف کرده‌ام، همان‌طور که برخی می‌گویند. اما در عین حال، فکر نمی‌کنم که چون هزاران قسمت تلویزیونی دارم — قطعاً بیش از ۱۰,۰۰۰ ساعت در صحنه — این باعث می‌شود که من به نوعی حرفه‌ای باشم یا مدرک فارغ‌التحصیلی بگیرم. چیزی که در مورد کاری که انجام می‌دهم و کار در فیلم و تلویزیون دوست دارم این است که هر روز متفاوت است.

چالش‌های روزانه و همکاری با افراد

هر روز به صحنه می‌روید و با چالش جدیدی برای خلق صحنه و زنده کردن این شخصیت مواجه می‌شوید، و رابطه‌ای را به جلو می‌برید. بنابراین هنوز هم واقعاً از همکاری با افراد فوق‌العاده باهوش و یادگیری لذت می‌برم.

من همچنان علاقه‌مند به یادگیری چیزهای جدید هستم. اما احساس می‌کنم در یادگیری از تجربیاتم تغییری رخ داده است. اکنون بیشتر به آموزش پرداخته‌ام، به‌ویژه با بازیگران جوان‌تری که وارد می‌شوند. آن‌ها سوالاتی از من می‌پرسند که قبلاً من می‌پرسیدم. خوشحالم که می‌توانم به بیشتر آن‌ها پاسخ دهم. اما در عین حال، برایم عجیب است. با خودم می‌گویم، “صبر کن… این چه زمانی اتفاق افتاد؟ چرا این افراد این سوالات را از من می‌پرسند؟ این‌ها سوالاتی هستند که من عادت داشتم بپرسم!”

او احتمالاً فقط باید بگوید، “تو این کار را انجام می‌دهی”، و این پایان ماجرا خواهد بود. اما امیدوارم نیازی به [حضور من] نباشد. فکر می‌کنم همه عناصر و بازیگران برای اینکه این یک نمایش فوق‌العاده باشد، در جای خود قرار دارند. من واقعاً برای آنچه او و خانم‌های دوست‌داشتنی “One Tree Hill” آماده کرده‌اند، هیجان‌زده‌ام. این بسیار جذاب است و آنها به سختی روی آن کار کرده‌اند. فکر می‌کنم نتفلیکس یک موفقیت بزرگ در دست خواهد داشت.

انتقال به آمازون و پروژه‌های جدید

علاوه بر این، ما شرکت تولید را به آمازون منتقل کرده‌ایم و یک پروژه داریم که واقعاً برای آن هیجان‌زده‌ام. این پروژه بر اساس یک کتاب واقعی در حال توسعه است. چند پروژه دیگر را نیز در دست بررسی داریم. اما این کار بسیار سرگرم‌کننده است و او قطعاً [بیشتر] از من در این زمینه آگاه است. این به من اجازه می‌دهد به سراغ بازی در نقش پلیس‌ها و خلافکارها بروم.

این مصاحبه ویرایش و خلاصه شده است.

پست‌های مرتبط

جنیفر لارنس: نمی‌خواستم اما استون برای «بوگونیا» موهایش را بتراشد

جنیفر لارنس: نمی‌خواستم اما استون برای «بوگونیا» موهایش را بتراشد

جنیفر لارنس در مصاحبه‌ای با ووگ فاش کرد که ابتدا با تراشیدن موهای اما استون برای فیلم «بوگونیا» مخالف بود، اما پس از دیدن نتیجه نهایی، اعتراف کرد که اشتباه کرده است و…

توسطتوسطزیبا برهانیمرداد ۲۱, ۱۴۰۴
Dane Komljen و فیلم‌های آرمان‌گرایانه «Desire Lines» و «Slipping Into a Different Mold» در رقابت اصلی لوکارنو

Dane Komljen و فیلم‌های آرمان‌گرایانه «Desire Lines» و «Slipping Into a Different Mold» در رقابت اصلی لوکارنو

فیلم “خطوط آرزو” اثر دین کوملین، داستان مردی به نام برانکو را روایت می‌کند که با بی‌خوابی عصبی در خیابان‌های بلگراد پرسه می‌زند و در نهایت به جامعه‌ای آرام از «غیرانسان‌ها» در جنگل…

توسطتوسطSonya Vseliubska,Saffron Maeveمرداد ۲۲, ۱۴۰۴
مالوما کنسرت را متوقف کرد تا مادری را که بدون محافظ گوش کودک آورده بود، توبیخ کند: «دفعه بعد بیشتر دقت کنید»

مالوما کنسرت را متوقف کرد تا مادری را که بدون محافظ گوش کودک آورده بود، توبیخ کند: «دفعه بعد بیشتر دقت کنید»

مالوما در کنسرت خود در مکزیکوسیتی، برای توبیخ مادری که فرزند خردسالش را بدون محافظ گوش به کنسرت آورده بود، برنامه را متوقف کرد و تأکید کرد که این کار مسئولیت‌پذیری والدین را…

توسطتوسطزیبا برهانیمرداد ۲۰, ۱۴۰۴
پخش اولیه «Alien: Earth» با ۹.۲ میلیون بازدید در شش روز

پخش اولیه «Alien: Earth» با ۹.۲ میلیون بازدید در شش روز

قسمت اول سریال «Alien: Earth» در شش روز نخست پخش خود به ۹.۲ میلیون بازدید جهانی دست یافت و داستان آن در سال ۲۱۲۰، دو سال پیش از فیلم اصلی ۱۹۷۹، در دنیایی…

توسطتوسطعلی محتشممرداد ۲۸, ۱۴۰۴
جنسن اکلس درباره پایان هیجان‌انگیز «Countdown» و بازگشت «Supernatural» در فصل آخر «The Boys»