📋 خلاصه مقاله:
ورا فارمیگا و پاتریک ویلسون در فیلم “احضار: آخرین مراسم” به عنوان اد و لورین وارن، با چالشهای جدیدی روبرو میشوند. این فیلم بر تجربیات فراطبیعی وارنها و خانواده اسمورل تمرکز دارد و به بررسی ارتباطات عمیق خانوادگی و ترسهای ناشی از آن میپردازد.
ورا فارمیگا و پاتریک ویلسون به عنوان تیم رویایی شیطانشناسی، با خداحافظیای روبرو میشوند که بر جنبههای ترسناک و جذاب این فرانچایز تأکید میکند.
تقریباً هر مجموعه فیلمی که به اندازه کافی ادامه پیدا کند، به این سوال میرسد: آیا زمان آن رسیده که این قهرمانان را بازنشسته کنیم؟ شخصیتهای بزرگ و معروفی مانند جیمز باند، ولورین و تام کروز همگی در سالهای اخیر با این سوال مواجه شدهاند. اکنون این سوال برای اد و لورین وارن، محققان واقعی امور ماوراءالطبیعه (یا به گفته برخی، کلاهبرداران بهرهبردار) که توسط پاتریک ویلسون و ورا فارمیگا در مجموعه فیلمهای «احضار» بازی میشوند، مطرح شده است.
آیا حرفه اد و لورین وارن به پایان رسیده است؟
ماجراجویی جدید و (بهطور ادعایی) نهایی آنها، «آخرین مراسم»، در ابتدا آنها را خارج از بازی نشان میدهد، در حالی که در سالنهای کمجمعیت سخنرانی میکنند. آیا حرفه آنها به پایان رسیده است؟
برای مدت طولانی نه. همه قهرمانان نیاز به یک خداحافظی دارند و اد و لورین پس از راهاندازی یک مجموعه فیلم نهگانه با «احضار» در سال ۲۰۱۳، شایسته آن هستند. این تعداد شامل «نفرین لا لورونا» در سال ۲۰۱۹ نمیشود، که با وجود برخی حضورهای کوتاه و تلاقی شخصیتها، به عنوان بخشی از داستان اصلی در نظر گرفته نمیشود.
سریال احضار و تاثیر آن
در حالی که «احضار» معمولاً برای برخی ترسهای شبانه خوب بوده است، بیشتر یک سریال کلیشهای و احساسی بوده که توسط خانوادههای بیروح مختلفی که وارنهای متنوع بلافاصله پس از ورود برای نجات آنها از شر، تحتالشعاع قرار میگیرند، پایین کشیده شده است. «آخرین مراسم» کمتر از آن پرکنندههای کلیشهای دارد، اگرچه پر از خدمات طرفداران در قالب تمرکز محدودتر بر روی شخصیتهای اصلی خود است. این بار، کودکی که وارنها در حال تحقیق درباره او هستند، فرزند خودشان است.
داستان از یکی دیگر از پروندههای مشهور وارنها الهام گرفته شده است. این پرونده مربوط به خانواده اسمورل است. خانوادهای سه نسلی از پنسیلوانیا که تجربیات فراطبیعی آنها باعث شد به یک تور رسانهای بروند. فیلم “آخرین مراسم” به طور خندهداری با ویرایش بازیگرانش در یک مصاحبه با لری کینگ که اسمورلهای واقعی در آن زمان انجام دادند، به این موضوع اشاره میکند.
ارتباط مستقیم با وارنها
فیلم به خود اجازه میدهد که ارتباط مستقیمتری با وارنها اضافه کند. اسمورلها توسط یک آینه نفرین شده تسخیر شدهاند. این آینه توسط محققان فراطبیعی در ابتدای کار خود با آن مواجه شدند. این اتفاق تنها چند ساعت قبل از تولد دخترشان، جودی (میا تاملینسون) رخ داده است.
اکنون، پس از دههها، جودی به شدت عاشق نامزد سابق پلیس خود، بن هاردی، است. او به طرز ناامیدکنندهای از تواناییهای پیشگویی که از مادرش به ارث برده، غرق شده است. اد چنین دیدگاههایی ندارد، اما حرفهای بر اساس اعتماد و عمل به دیدگاههای لورین ساخته است. او میبیند و او باور میکند.
تجربیات فراطبیعی وارنها و اسمورلها
در حدود یک ساعت اول، «آخرین مراسم» بین تجربیات فراطبیعی وارنها و اسمورلها جابجا میشود. این یک بازی انتظار برای اینکه هیولاها بیرون بیایند و بازی کنند است. فیلم در پیشبینی صحنههای ترسناک و توضیحی خود واضح است. اگر صحنهای ترسناک باشد، به سرعت متوجه خواهید شد. این عدم وضوح باعث میشود که شخصیتها کمتر آسیبپذیر به نظر برسند. این مشکل جدیدی برای سری «احضار» نیست. این فیلمها به دکوراسیون داخلی خاکآلود و غم ذاتی داستانهای ارواح خود متعهد هستند، اما احساس کمی برای دینامیک عمیق خانوادگی درون آنها دارند.
حداقل کارگردان اصلی فرانچایز، جیمز وان، با استفاده از تکنیکهای خاص خود در فیلمبرداری، توانست به داستانسرایی کسلکننده، انرژی و هیجان ببخشد. اما کارگردان مایکل چاوز به عنوان یک نگهبان کمتر بازیگوش ظاهر شده است.
کارگردانی مایکل چاوز
او کارگردانی قسمت قبلی اصلی، «احضار: شیطان مرا وادار کرد» را بر عهده داشت. این فیلم خستهکننده بود و در استفاده از آزادیهای خلاقانه در داستان واقعی ناخوشایند عمل کرد. همچنین اسپینآف بیاهمیت بعدی «راهبه ۲» نیز به کارگردانی او بود. چاوز در اینجا بهبود یافته است و با چند تصویر قدرتمند مسلح شده است. چهره مضطرب یک کودک که در پخش ویدئوی خانگی منعکس شده است و آینه بیپایان و تاریک یک فروشگاه لباس عروس از جمله این تصاویر هستند.
تمایل به افراط در ترسهای داستان
اما او همچنین تمایل دارد که ترسهای کلیدی داستان را بیش از حد بپزد. این امر در یک فلشبک غیرطبیعی که توسط لورین و جودی در نبرد نهایی فیلم به اشتراک گذاشته میشود، مشهود است.
این دام همچنین نوعی شکوفایی لذتبخش است که “آخرین مناسک” با تمرکز بر داستان وارنها به خطر میاندازد. این تقصیر ویلسون و فارمیگا نیست. آنها بیش از هر زمان دیگری برای بازی دارند و به خوبی از عهده آن برمیآیند. بهحق به نمادهای ژانر تبدیل شدهاند به خاطر اجراهای ظریف و دقیقشان. هر یک از آنها مقداری از عجیبوغریب بودن را به اشتراک میگذارند که بخشی از آنها را برای همه غیر از یکدیگر دستنیافتنی نگه میدارد. این یک تصویر پایدار و حتی الهامبخش از ازدواج است: دو عاشق در برابر جهان.
در اینجا، شیاطین بر خود وارنها متمرکز میشوند. خانواده اسمورل به تدریج به حاشیه رانده میشوند. در نهایت، برای پرده آخر فرار میکنند. اما هیچچیز نمیتواند ما یا حتی وارنها را متقاعد کند که ایمانشان در شک و تردید است.
مسیر خطی داستان و کاهش خطرات
داستان به یک مسیر خطی میافتد. خطرات به نظر کوچکتر از همیشه میآیند. این در حالی است که زمان طولانیتری نسبت به معمول برای این مجموعه در نظر گرفته شده است. اینکه این سریال ترسناک بسیار مشتق شده با سرمایهگذاری بیش از حد بر روی وارنها — تنها خلقی که به طور غیرقابل انکاری متعلق به خودشان است — به پایان میرسد، نشانهای قطعی است که این سریال مدتهاست که از کارایی خود گذشته است.