📋 خلاصه مقاله:
سریال جدید “NCIS: Tony & Ziva” پس از ۲۰ سال انتظار، داستان عاشقانه تونی دینوزو و زیوا دیوید را به تصویر میکشد. این اسپینآف با بازآفرینی شوخطبعی و افزودن صحنههای عاشقانه، طرفداران قدیمی را به یادگیری استریم وادار میکند.
۲۰ سال انتظار برای به ثمر رسیدن، در میان دوستان چه اهمیتی دارد؟ این مدت زمانی است که برای رابطه طولانی و پرماجرای بین تونی دینوزو و زیوا دیوید در سریال «NCIS» طول کشید. این نقشها توسط مایکل ودرلی و کوت د پابلو بازی شدهاند.
در نهایت، سریال فرعی “NCIS: Tony & Ziva” به تحقق واقعی رسید. اینطور نیست که سریال اصلی تا به حال به این موضوع اشاره نکرده باشد که این زوج بالاخره به هم رسیدند. بلکه این موضوع به عنوان چیزی که خارج از دوربین اتفاق افتاده بود توضیح داده شد. این اتفاق پس از اینکه ودرلی و سپس د پبلو از سریال جدا شدند در اواسط دهه ۲۰۱۰ رخ داد.
بازگشت دوباره “Tiva” و تحقق آرزوی طرفداران
میلیونها طرفدار که دو دهه رویای دیدن ابراز عشق بیپرده و بوسههای واقعی را در دوربین داشتند، با بازگشت دوباره “Tiva”، همانطور که در بین طرفداران به طور غیررسمی شناخته میشود، به آرزوی خود میرسند.
آیا خیلی دیر شده است؟ قطعاً اگر این کار زمانی انجام میشد که “NCIS” اصلی هنوز به طور منظم ۲۰ میلیون بیننده در هفته داشت، تأثیر بیشتری به عنوان یک رویداد تلویزیونی داشت. اکنون، “NCIS: Tony & Ziva” در حال پخش ۱۰ قسمت خود در Paramount+ است. این امر مطمئناً برخی از قدیمیترین طرفداران این مجموعه را به یادگیری نحوه استریم وادار خواهد کرد.
آیا زمان بهتری برای تبدیل این دو به یک زوج واقعی بود؟
آیا ۱۰ سال پیش (یا بهتر بگوییم ۱۵ سال) زمان بهتری برای بیپرده کردن و تبدیل این دو به یک زوج واقعی روی صفحه نمایش بود؟ احتمالاً. اما سری جدید به قدری ماهرانه عمل میکند که طرفداران Tiva بدون هیچ مشکلی میگویند “دیر بهتر از هرگز”، با اطمینان کامل.
بر اساس شواهد چهار قسمت ارائه شده برای بررسی، «تونی و زیوا» بهترین اسپینآف از حدود هزار اسپینآف «NCIS» تا به امروز است. بدون شک هیچکدام از دیگر اسپینآفها مانند این یکی تلاش نکردهاند. چه برسد به موفقیت در بازآفرینی شوخطبعی غالبی که «NCIS» را از دیگر سریالهای پلیسی متمایز میکرد. زمانی که در دهه ۲۰۰۰ به اوج خود رسید.
موفقیت در بازآفرینی شوخطبعی
سرانجام، این یک برداشت از سریال است که از این واقعیت که ۹۰ درصد از مخاطبان برای روابط شخصیتها و نه قتلهای هفتگی به تماشای آن مینشینند، نمیهراسد. آیا هیچ سریال پلیسی در این قرن مکگافینهای کمتر جذاب یا گفتوگوهای بهتری نسبت به «NCIS» در اوج خود داشته است؟ خوشبختانه، به نظر میرسد که شورانر سریال جدید، جان مکنامارا،
بسیاری از فصلهای اولیه را به سرعت تماشا کردهاند و سپس به این مجموعه روحیهای نیمهکمدی و نوآورانه تزریق کردهاند. همه اینها به همراه صحنههای عاشقانه اکنون اضافه شدهاند!
اضافه شدن صحنههای عاشقانه
البته، حداقل یک چاشنی سبک از صحنههای عاشقانه وجود دارد. ما نمیخواهیم بگوییم در کدام نقطه از پرشهای زمانی متعدد سریال، شخصیتها به روابط فیزیکی میپردازند. اما مطمئن باشید که مقدار کمی از نمایش پوست برای کسانی که صبر میکنند، وجود دارد.
در برخی موارد، دیالوگها به قدری خودارجاعی میشوند که خطر شکستن دیوار چهارم را به همراه دارند. اولین مورد در دقایق ابتدایی قسمت اول رخ میدهد. زمانی که تونی در شغل جدیدش به عنوان کارشناس امنیتی به همکارش میگوید که دوست دارد “سعی کند خط باریکی بین تریلر تکنولوژی و کمدی محیط کار را طی کند.” این جمله شاید به نظر نرسد که کسی به طور منطقی بگوید، اما اشکالی ندارد. تونی و فیلمنامه مکنامارا با اشاره به اینکه چگونه “NCIS” اغلب به عنوان ترکیبی از رویه پلیسی و کمدی محیط کار توصیف میشد، به مخاطب چشمک میزنند.
تفاوتهای ژانری و شوخیهای متا
جدا از شوخیهای متا، این جمله به سرعت به بینندگان میگوید که این نمایش واقعاً در همان ژانر یا ژانر ترکیبی نمایش اصلی یا اسپینآفهای قبلی نیست. مفهومی که شما باید با نمایشهای “NCIS” بپذیرید این است که اغلب کارآگاهان محلی آنها به خارج از کشور میروند. آنها توطئههای جهانی را خنثی میکنند و اساساً مانند مأموران CIA عمل میکنند. اما “NCIS: Tony & Ziva” واقعاً فقط در عنوان با آژانس NCIS ارتباط دارد. زیرا شخصیتهای آن مدتهاست که از نیرو خارج شدهاند.
شوخیهای مداوم و نمایش جاسوسی
یک شوخی مداوم در سری جدید این است که دو قهرمان وقتی نیاز به ورود به جایی دارند، نشانهای قدیمی NCIS خود را بیرون میآورند. نگهبانانی که با آنها روبرو میشوند به طور منطقی میپرسند که این موضوع چه ارتباطی با نیروی دریایی دارد و (کمتر منطقی) به هر حال به آنها دسترسی یا اطلاعات میدهند. در نهایت، این اسپینآف چیزی است که سریهای دیگر به نظر میرسد مدتها آرزوی آن را داشتند، اما نمیتوانستند خود را بدون خیانت به عناوینشان بنامند: یک نمایش جاسوسی.
زیوا و تونی در ابتدای سریال به طور فنی نه جاسوس هستند و نه پلیس. اما عادتهای قدیمی به سختی از بین میروند. این سریال به طور کامل در اروپا اتفاق میافتد و دو هدف را دنبال میکند. اول، فیلمبرداری در مکانهای زیبا در مجارستان است که با اعتباری برای ابتکار فیلم مجارستان در پایان هر قسمت همراه است. دوم، توضیحی برای اینکه چرا هیچکس با بقیه گروه قدیمی در واشنگتن دیسی برای نوشیدنی یا پینوکل جمع نمیشود.
شخصیتهای دیگر و نقشهایشان
تنها شخصیت دیگر «NCIS» که در این قسمتهای اولیه به او اشاره میشود، مکگی است. او با محبت و به سرعت یاد میشود. دینوزو از اجرای قانون بازنشسته شده و تیم امنیتی را اداره میکند. این تیم توسط اینترپل برای برخی وظایف حیاتی استخدام شده است. اما با حداقل یک مأمور دوگانه بد و شاید بیشتر روبرو میشود.
زندگی جدید زیوا
زیوا بیشتر از بازی خارج شده و یک مدرسه زبان را اداره میکند. او برای تمام تروماهایی که مأموریتهای NCIS و همکاران اسرائیلیاش سالها پیش به او وارد کردهاند، درمان میگیرد.
دختری که سریال اصلی «NCIS» برای توضیح خروجهای متوالی زوج در دهه ۲۰۱۰ تصور کرده بود، اکنون به یک شخصیت واقعی، هرچند جزئی، تبدیل شده است. هنگامی که او توسط تبهکاران تهدید به ربوده شدن میشود، زیوا با اکشنی جذاب و بیرحمانه برای محافظت از او بازمیگردد. تونی با نگاهی به صحنه درهم و برهم بعد از یک صحنه مبارزه میگوید: «دو کلمه: مادر یهودی». بلافاصله مشخص میشود که زیوا و تونی والدینی دوستانه اما از نظر عاطفی جدا هستند. آنها اروپا را به سلیقه مشترک خود یافتهاند. اما ماهیت دقیق تغییر رابطهشان در سالهای اخیر در فلاشبکهای فراوان آشکار میشود.
تغییرات در رابطه زیوا و تونی
در نهایت، زیوا به دوستی و مخاطبان میگوید که مسیر کامل اخیر رابطهشان چگونه بوده است: «دوباره شروع، کمی قطع و جایی که اکنون هستیم، هرگز دوباره.» خوشبختانه برای طرفداران همه چیزهای پرشور، این به معنای احتمال قریبالوقوع شعلهور شدن دوباره است.
این اولین نمایش “NCIS” است که بازیگران گروهی ندارد. این امر خوبی است، زیرا بازیگران اصلی توانایی جلب تمام توجه شما را دارند. با این حال، برخی از نقشهای پشتیبان خوب نیز وجود دارند. از جمله هنری، تماس اصلی تونی در اینترپل، که از قسمتهای اولیه به نظر میرسد فرد خوبی است. بازیگران اصلی او را با یک فرد بد اشتباه میگیرند، اگرچه هیچ چیز در آنجا به طور کامل قطعی نیست.
نقشهای پشتیبان و شخصیتهای جذاب
در این نقش، رئیس جاسوسی همیشه مضطرب و بسته، جیمز دارسی به نظر میرسد. او شبیه ترکیب ژنتیکی کامل رالف فاینز و بندیکت کامبربچ است. هیچ ابهامی در مورد شخصیت منفیتر اینترپل، مارتین (نسیما بنچیکو)، وجود ندارد. او هنگام انجام اعمال شرورانه به اندازه کافی لبخند میزند تا به ما یادآوری کند که چقدر این همه چیز به طرز خوشایندی احمقانه و قدیمی است. شاید این به خاطر این است که شخصیتها او را “خانم بدجنس” مینامند، که از آنچه به نظر میرسد به طرز خندهداری صریحتر است.
همچنین میتوان از اجرای طنزآمیز هکرهایی که به همکاران تبدیل شدهاند، بوریس (ماکسیمیلیان اوسینسکی) و فروزی (آن-ماری والدک) لذت برد. این شخصیتها که در ابتدا آزاردهنده به نظر میرسند، به مرور به جملات کوتاه و بامزهای دست مییابند. سریال به درستی، شوخیهای خود را محدود به تونی و زیوا نمیکند.
ازدواج بوریس و فروزی
زمانی که آنها در حال ردیابی جاسوسان جهان نیستند، بوریس و فروزی قرار است ازدواج کنند. قهرمانان قصد دارند از این موضوع به عنوان طعمهای برای جلب مارتین استفاده کنند. پیچیدگیهایی به وجود میآید و زیوا با پوشیدن یک حجاب بزرگ به عنوان عروس جعلی وارد میشود تا تله را زنده نگه دارد.
اولین ملاقات تونی و زیوا
در واقع، این همان جایی است که ما برای اولین بار تونی و زیوا را ملاقات میکنیم. در اولین صحنه کوتاه، با یک فریب که حدود نیم دقیقه طول میکشد، توهمی ایجاد میشود که ممکن است ازدواج خود زوج اصلی باشد. نگران نباشید: حتی با این سرعت سریع در پیشرفت رابطه، مطمئناً سالها طول میکشد تا “تونی و زیوا” به آن نقطه برسند.
یکی از لحظات متا زمانی رخ میدهد که زیوا، در حالی که تظاهر میکند رابطهای عاشقانهتر با تونی دارد، به یک زوج دیگر میگوید: «ما هرگز با شیمی مشکلی نداشتهایم.»
گفتوگوی د پابلو و ودرلی
د پابلو و ودرلی در اینجا گفتوگوی خوبی دارند، همانطور که همیشه داشتهاند. دلیلی وجود دارد که از زمان اولین فلرتهایشان در “NCIS”، با زوجهای کمدی عاشقانه قدیمی مقایسه شدهاند و این جذابیت همچنان باقی است.
بعد از این همه مدت، کاملاً مشخص است که ودرلی به طور طبیعی به سمت کمدیهای شیک تمایل دارد. این کمدیها مثل جیمز باند با یک رگه بزرگ از شوخطبعی هستند. در مقابل، د پابلو به طور ذاتی حضوری دراماتیکتر دارد. این انتظار از کسی که نقش یک قاتل سابق موساد را بازی میکند، طبیعی است.
رقص ابدی و ظرافت در تعامل
اما در رقص ابدی که انجام میدهند، لذت و ظرافتی وجود دارد. این ویژگیها آنها را به نقطهای میرساند که ناگهان لطافت به عنوان ویژگی غالب دینوزو به نظر میرسد. زیوا نیز به شکلی که از مرگبار بودن یا PTSD شخصیتش نمیکاهد، شوخی میکند یا حتی به خنده میافتد. تماس چشمی آنها فوقالعاده است.
جذابیت مشترک و ادامه داستان
بقیه آنها هم به خوبی حفظ شدهاند. تهیهکنندگان آنقدر صبر نکردند تا یک اسپینآف «تونی و زیوا» بسازند. جذابیت مشترک آنها احساس میشود که درست از جایی که متوقف شده بود، ادامه پیدا میکند.
ضربآهنگهای شخصیتی که به دست میآورند، نشاندهنده این است که نه تنها مکنامارا، بلکه نویسندگان و کارگردانان قسمتهای بعدی چقدر با دقت قسمتهای قدیمی را مطالعه کردهاند. اولین نمای تونی او را نشان میدهد که از پنجرهای میپرد و بلافاصله یک تاکسیدو میپوشد. به نظر میرسد این صحنه اشارهای به سکانس پیش از تیتراژ «گلدفینگر» باشد. یا شاید هم تصادفی است؟
اشاره به علاقه تونی به باند
خیلی زود بعد از آن، تونی به علاقهاش به باند اشاره میکند و از نام عمومی برنامه کامپیوتری کنترل پهپاد مخفی که همه برای آن میجنگند، شکایت میکند. او میگوید: «مردم دیگر برای نامها زحمت نمیکشند.» او ادامه میدهد: «اگر ایان فلمینگ امروز کار میکرد، ‘تاندربال’ به ‘موشک دزدیده شده’ نامیده میشد. ‘مردی با تفنگ طلایی’ هم … خوب، ‘مردی با تفنگ طلایی’ میماند.» اما او از موضوع خارج میشود.
ویدرلی بیشتر جملات برجسته را به خود اختصاص میدهد، همانطور که همیشه عادتش بوده است: «دوست دارم کلاغم را با لعاب و یک طرف بروکلی بخورم» و از این قبیل. جملات زیوا معمولاً کمی مستقیمتر هستند: «احساس میکنم دارم دندان میکشم، که به هر حال، از آن بالاتر نیستم.» اگر تمام چیزی که «تونی و زیوا» ارائه میدادند این نوع گفتوگو بود، به اندازه کافی خوب و خندهدار بود.
لحظات احساسی و غیرمنتظره
با پیشرفت قسمتها، علاوه بر جذابتر شدن، لحظات احساسی غیرمنتظرهای نیز ارائه میدهند. اگر رابطه آنها را جدی بگیرید — که البته میتواند به نظر رویکردی سوالبرانگیز باشد — یک غم نهفته در تلاش سخت آنها وجود دارد. بعد از این همه سال، و مدتها پس از برداشته شدن محدودیتهای غیرضروری «مونلایتینگ»، هنوز نتوانستهاند به نتیجه برسند.
در یک لحظه به یکدیگر میگویند: «ما واقعاً لایقش هستیم.» رابطه همیشگی آنها پیچیده است و به مرور زمان کمتر مصنوعی و بیشتر واقعی به نظر میرسد. این در حالی است که سریال به دنبال هر چیزی جز واقعگرایی است. اگر بتوانید با هر یک از این پیچیدگیها ارتباط برقرار کنید، ممکن است حتی لرزشی از شناخت را تجربه کنید. در لحظاتی که «تونی و زیوا» بر خلاف شانسها عمل میکنند، جاسوسان باهوش خود را مانند افراد واقعی به تصویر میکشند. این کار را برای مدتهای طولانیتری نسبت به آنچه «NCIS» به آنها اجازه میداد، انجام میدهند.
دینامیک عشق واقعی
تونی به زیوا میگوید: «من همیشه خوشحالم که پلیس خوب باشم.» او را پس از واکنش بیش از حد ناشی از PTSD که تقریباً به خشونت منجر میشود، آرام میکند. شنیدن این عبارت به ظاهر بیاهمیت، به عنوان استعارهای برای آنچه «تونی و زیوا» به طور ظریف به عنوان دینامیک عشق واقعی ترسیم میکند، تقریباً ارزش انتظار ۲۰ ساله را دارد.
سه قسمت اول «NCIS: Tony & Ziva» اکنون در Paramount+ در حال پخش است و قسمتهای جدید هر هفته پنجشنبهها منتشر میشود.