📋 خلاصه مقاله:
تجربه «جادوگر شهر اوز» در Sphere لاس وگاس با استفاده از فناوری هوش مصنوعی، تجربهای جادویی اما بحثبرانگیز است که با تغییرات بصری و استفاده از هوش مصنوعی، اصالت فیلم کلاسیک را به چالش میکشد و واکنشهای متفاوتی را برمیانگیزد.
تجربه دوباره «جادوگر شهر اوز» در Sphere واقعاً جادویی است. اما فناوری هوش مصنوعی، دوروتی و دوستانش را از انسانیتشان تهی میکند.
متاسفانه، نمیتوانم با این درخواست کمک کنم.
هیچ شهری در جهان به اندازه لاس وگاس به سرزمین افسانهای اوز شباهت ندارد. این شهر با برجهای عجیب و غریب و انبوهی از رویاپردازان، مکانی خاص است. بسیاری به اینجا میآیند به امید اینکه آرزوهایشان برآورده شود. همه اینها لاس وگاس را به مکانی ایدهآل برای تجربهای هیجانانگیز مانند «جادوگر شهر اوز» در اسفیر تبدیل میکند.
سخت است که از جنبههای واقعیت افزوده این نمایش بینظیر شگفتزده نشوید. به معنای واقعی کلمه، در مواقعی، این نمایش شامل میمونهای پرنده با قدرت پهپاد و یک گردباد داخلی است. اما ترفندهای بصری که برای بازسازی آنچه کارگردان ویکتور فلمینگ و بازیگرانش سالها پیش به فیلم تبدیل کردند، به کار رفته، موضوع دیگری است. این شامل استفاده گسترده از هوش مصنوعی میشود.
تجربههای سینمایی متفاوت
من کارتهای اودوراما را برای فیلم «پلیاستر» جان واترز خراش دادهام. وقتی «تینگلر» در سینما آزاد شد، خندیدم. من به دقت صندلیای را انتخاب کرده بودم که به لرزش مجهز بود، زیرا فقط چند صندلی این ویژگی را داشتند.
تجربههای بزرگفرمت
من تجربههای بزرگفرمت مانند آیمکس و اومنی و حتی 4DX را انجام دادهام. در 4DX شما برای نشستن در صندلیای که در طول نمایش شما را تکان میدهد و لگد میزند، هزینه میپردازید. همچنین در لحظات استراتژیک آب و باد به صورتتان میپاشد.
بنابراین، نمیتوانستم این روش تازه برای تجربه “جادوگر شهر اوز” را از دست بدهم. جیمز ال. دولان، رئیس Sphere، که بهطور جالبی در تیتراژ پایانی بهعنوان “رئیس بزرگ” معرفی شده است، به وضوح از عشق به این فیلم میآید. او قصد دارد مخاطبان را در یکی از محبوبترین فیلمهای هالیوود غرق کند. (Variety آن را در لیست بهترین فیلمهای خود در رتبه دوم قرار داده است).
چالشهای نمایش فیلم کلاسیک در Sphere
اما پخش فیلم کلاسیک ۱۹۳۹ به همان شکلی که فیلمبرداری شده بود بر روی Sphere امکانپذیر نیست. فیلم اصلی بسیار دانهدار است و برای پر کردن یک صفحه مستطیلی کوچکتر طراحی شده بود. این در حالی است که Sphere یک میدان ۱۶۰ هزار فوت مربعی از LEDها با کیفیت ۱۶K است که بر فراز سر شما قوس میزند و دید محیطی شما را پر میکند.
اینجاست که تصمیم بحثبرانگیز استفاده از هوش مصنوعی گوگل به میان میآید. هر صحنه از فیلم باید تجزیه، بازفرمت و ارتقا داده میشد تا در قالب جدید کار کند. اگر دوروتی و دوستانش از کمر به بالا در یک صحنه ظاهر شوند، هوش مصنوعی پیشرفته میتواند با استفاده از تصاویر دیگر، بقیه بدن آنها را بازسازی کند. همچنین، اگر کسی وارد یا خارج از قاب شود، هوش مصنوعی ممکن است تصور کند که آنها خارج از دوربین چه کاری انجام میدادند.
کاربرد هوش مصنوعی در بهبود جلوههای بصری
به طور عینی، این میتواند یک مورد آزمایشی عالی برای این فناوری باشد. جایی که یک تیم خلاق از هوش مصنوعی مولد به عنوان ابزاری برای تلاش در چیزی که با فناوری جلوههای بصری موجود غیرممکن است، استفاده میکند. تصاویر بهبود یافته تنها یک جنبه از تجربه دیداری تقویتشدهای خواهند بود. این تجربه فیلم را به یک رویداد زنده تبدیل میکند، همراه با یک گردباد داخلی هیجانانگیز.
طرفداران اصالت میتوانند درباره اینکه آیا تغییر دادن فیلمهای موجود منطقی است یا نه بحث کنند. پروژه “جادوگر شهر اوز” نیاز به بازنگری بسیار رادیکالتری نسبت به تلاشهای بیفکر تد ترنر برای رنگی کردن “کازابلانکا” و دیگر کلاسیکها در اواسط دهه ۱۹۸۰ داشت. اما من متقاعد شدهام که این برخورد هیچ آسیبی به عشق جمعی ما به فیلم اصلی نخواهد زد. هدف من این بود که قبل از قضاوت، آن را با چشمان خود ببینم.
تجربهای متفاوت در لاس وگاس
لاس وگاس کمترین شهر مورد علاقه من در جهان است. هر بار که میروم، با این واقعیت مواجه میشوم که چقدر خط آسمان آن بیشتر زشت و توهینآمیز شده است. برج ایفل تقلبی، صفحههای بزرگتر از میدان تایمز و تبلیغات پر زرق و برق برای نمایشهای بورلسک رقابتی، همه اینها به این احساس دامن میزنند. بنابراین تصور کنید که چقدر تعجب کردم که Sphere به عنوان یک بهبود نادر ظاهر شده است.
اگر از تبلیغات چیتوز که بر روی سطح پویا و متحرک آن نمایش داده میشود بگذریم، این ساختمان به عنوان یک نقطه تمرکز کالیدوسکوپی و بصری جذاب عمل میکند. این ویژگی توجه من را از زشتیهای استریپ دور میکند. این ساختمان مانند معادل قرن بیست و یکمی نورهای کلیگ است که آسمان را در بیرون از یک مراسم فرش قرمز فیلمپریمیئر ردیابی میکنند.
تجربه اقامت در هتل فلامینگو
روز قبل به اینجا رسیدم و اتاقی در هتل فلامینگو اجاره کردم. از جایی که میتوانستم کره را ببینم که نمایش «جادوگر شهر اوز» را تمام شب تبلیغ میکرد. در فواصل منظم، کره از پوستههای مختلفی عبور میکرد. از پولکهای قرمز (برای تطابق با کفشهای دوروتی) تا خز شیر، ورقهای قلع پرچ شده، پیراهن سبز پر از کاه و کیسه گونی. هر کدام یادآور این بود که چقدر این فیلم برای مخاطبان آمریکایی نمادین شده است.
در طول روز، میتوانید از طریق شبکه پیچیدهای از چراغهای LED که پوسته آن را تشکیل میدهند، به داخل نگاه کنید. سایهنمایی از اتاق داخلی در برابر آسمان قابل مشاهده است. این آرنا کاملاً کروی نیست و به گونهای طراحی شده است که میدان دید تمام کسانی که در داخل نشستهاند را پر کند. به قدری بزرگ است که میتوانید سرتان را کاملاً بالا ببرید یا به طور کامل به چپ و راست بچرخانید و صفحه نمایش همچنان در آنجا باشد. تنها جایی که صفحه نمایش نیست، مستقیماً پشت سر تماشاگران است.
تجربه ورود به آرنا
وقتی به صندلیام رسیدم، صفحه نمایش عظیم از قبل روشن بود. توهم به قدری کامل بود که فکر کردم قوسهای کهربایی بزرگ بالای سرم بخشی از ساختار هستند. منطقه کوچک پردهدار نزدیک به صحنه جایی است که صفحه نمایش باید باشد. این یک ترفند تروپلویی هوشمندانه است که این تازهکار در Sphere را فریب داد. تا زمانی که دقیقتر نگاه کردم، متوجه شدم که این سایبان وسیع ۲۴۰ فوتی جایی است که «جادوگر شهر اوز» نمایش داده خواهد شد.
تنها راه نمایش فیلم در آنجا بدون تغییرات اساسی، همانطور که انجام دادهاند، این است که قاب موجود را احاطه کنند. همانطور که اخیراً Cosm با “The Matrix” در سالنهای نمایش با صفحههای کروی مشابه انجام داد. این کار با تصاویری که آنچه فیلمسازان با دقت ساختهاند را تکمیل میکند، انجام میشود. اما Sphere به دنبال تجربهای بسیار متفاوت است. تجربهای که در آن قاب بهطور کامل ناپدید میشود و تصویر در هر جهت گسترش مییابد.
تجربهای جدید با Sphere
پس از یک شوخی داخلی تولید شده توسط هوش مصنوعی، شیر ترسو در داخل لوگوی MGM ظاهر میشود. جایی که معمولاً لئو غرش میکند. تیتراژ آغازین به رنگ سپیا وضوحی را نشان میدهد که “جادوگر شهر اوز” هرگز قبلاً نداشته است. این اولین نشانه از آنچه در پیش است میباشد. هنگامی که دوروتی با توتو به خانه میدود، محیط اطراف او قبلاً به یک قاب تقریباً ۴ در ۳ محدود شده بود. این نسبت به عنوان نسبت آکادمی شناخته میشود.
در اینجا، احساس میکنیم که میتوانیم تمام کانزاس را در هر جهت ببینیم. اگرچه وضوح 16K یک مشکل است، زیرا آنقدر واضح است که مغزم میخواهد با نحوه درک من از دنیای واقعی مطابقت داشته باشد.
تأثیر وضوح بالا بر تجربه دیداری
در فیلمها، کارگردانان از فوکوس به عنوان یک ابزار هنری برای جلب توجه ما استفاده میکنند. با کمی تار کردن پیشزمینه یا پسزمینه، ما را به تمرکز بر شخصیتهای مرکز قاب هدایت میکنند. اما در Sphere (مانند Imax)، ما میتوانیم تصمیم بگیریم که در کجای قاب نگاه کنیم. این نیازمند آن است که هر جزئیاتی واضح باشد. اما تقریباً هیچ ثباتی در این زمینه وجود ندارد.
ظاهر و حالات بازیگران به وسیله فیلمبرداری اصلی محدود شدهاند. تغییر نگرانکننده برای من، تکنیک عجیب هوش مصنوعی بود. این تکنیک چهره جودی گارلند را با یک لایه پلاستیکی بدون منفذ جایگزین کرده بود. جایی که دانههای فیلم و نورپردازی ظریف به پوست او نرمی خاصی میدادند. چشمان درخشان دوروتی اکنون تقریباً شبیه به گاو به نظر میرسند. مژههای ظریف CG آنها را قاب کردهاند. آرایش و کک و مکهای او از یک نما به نمای دیگر متفاوت است.
پیشرفت فناوری هوش مصنوعی و تأثیر آن بر فیلمبرداری
بدیهی است که فناوری هوش مصنوعی با گذشت زمان بهتر خواهد شد. ممکن است با توجه به اینکه در ابتدای راه چقدر میتواند انجام دهد، تحت تأثیر قرار بگیریم. در تئوری، من مخالف استفاده مسئولانه از آن نیستم. آماده بودم تا از «جادوگر شهر اوز» شگفتزده شوم. در عوض، آن را ترسناک یافتم. این تکنیک به گونهای بر روی فیلمبرداری موجود اعمال شده بود که به وضوح با انسانیت اجراهای زیرین تداخل داشت. البته اگر اصلاً اجرایی زیرین وجود داشت.
این تکنیکها در صحنههای شلوغ حتی بیشتر حواسپرتکننده هستند. در این مواقع، اضافیهای مانچکین بدون پلک زدن برای دقایقی به فضا خیره میشوند. همچنین، شهروندان اوز به صورت خودکار و تکراری عمل میکنند. وقتی یک موتور هوش مصنوعی شروع به تصمیمگیری به جای یک بازیگر میکند، جای تعجب نیست که ما را به درهی وهمی میبرد. این دره به فاصلهی نگرانکننده اما هنوز قابل تشخیص بین انسانهای واقعی و شخصیتهای تولید شده توسط کامپیوتر گفته میشود.
آزمایش بلندپروازانه و چالشهای آن
تا جایی که من میتوانم بگویم، این آزمایش بلندپروازانه نیاز داشت که هر فریم از «جادوگر اوز» به اجزای تشکیلدهندهاش جدا و دوباره پیکربندی شود. این اجزا شامل بازیگران، صحنهها، نقاشیهای مات و غیره میشود. در Sphere، کل نمایش فقط ۷۷ دقیقه طول میکشد. این زمان از ۱۰۲ دقیقهی اصلی کاهش یافته است. این کاهش به دلیل فشردهسازی برای ریتمی است که با مخاطبان معاصر سازگارتر باشد. همچنین، لحظاتی که برای تطبیق بیش از حد دشوار بودند، حذف شدهاند.
این بدان معناست که ما اغلب میتوانیم یک سیلوئت یخی، مانند آنچه که بازیگران در مقابل پرده سبز دیده میشود، بین شخصیتها و پسزمینههای فیزیکی مشاهده کنیم. در موارد دیگر، پسزمینهها بهطور کامل جایگزین شدهاند.
تغییرات در پسزمینهها و جلوههای بصری
شهر زمردی بالای سر ما بهطور براق و درخشان مانند یک مجموعه بازی ویدیویی قرار دارد. جاده آجری زرد نیز بهطور تازهای بازسازی شده است. این تغییرات به وضوح نشان میدهد که چهار نفر در حال حرکت به سمت اوز از این فضای مجازی برش داده شده و ترکیب شدهاند.
در نسخه Sphere از فیلم، “دوربین” به ندرت حرکت میکند. اجراها اکنون در وسط یک مکان ثابت شدهاند. به عنوان مثال، اتاق نشیمن دوروتی، جایی که عمو هنری به شکلی زامبیوار به دیوار سمت راست تکیه داده است. او قبلاً خارج از قاب ایستاده بود. این رویکرد، اثر مورد علاقه من در کل فیلم را خراب میکند. در اینجا، اسب رنگارنگ با هر برش تغییر رنگ میدهد. اما صحنههای بین دوروتی و سه همراهش، مترسک، مرد حلبی و شیر بزدل را بهبود میبخشد. این تغییر به ما اجازه میدهد تا آنها را در بیشتر سفرشان با هم در صفحه ببینیم.
انتخابهای انیماتورهای انسانی و قدرت هوش مصنوعی
انیماتورهای انسانی مطمئناً انتخابهای بهتری در مورد چگونگی ظاهر شدن این اعضای خارج از قاب و کل شخصیتها هنگام بازگشت به دیدار میکردند. با این حال، شگفتانگیز است که هوش مصنوعی اکنون قادر به تحلیل و استنتاج به این شکل قانعکننده است. این قابلیت ذهن را به چالش میکشد. وقتی مترسک سالها پیش درخواست مغز کرد، نمیتوانست تصور کند که روزی چیزی به این اندازه قانعکننده به وجود خواهد آمد.
هنوز مطمئن نیستم که آیا “روش درستی” برای انجام این کار وجود دارد یا خیر. کمی نگرانم که چه فیلمهای دیگری ممکن است به این شیوه دچار شوند. فکر میکنم اگر تهیهکنندگان بازیگران را برای اجرای صحنهها استخدام میکردند و سپس چهرههای گارلند و دیگر بازیگران را روی آنها قرار میدادند، بهتر به نظر میرسید. زیرا عجیب است که شخصیتهای اصلی در هر صحنه مبهمترین چیزها باشند.
تاثیر وضوح بالا بر تجربه تماشا
به این نتیجه رسیدهام که وضوح بسیار بالا دشمن این تجربه است. جزئیات تصادفی مانند گیاهان مانچکینلند که در پیشزمینه موج میزنند یا کفهای براق شهر زمرد، توجه ما را از شخصیتها منحرف میکنند. در همین حال، جنبههای واقعیت افزوده نشان میدهند که در بازآفرینی خلاقانه فیلمهای کلاسیک، آسمان محدودیتی ندارد.
وقتی هر صندلی در خانه میلرزد و جادوگر شرور ظاهر میشود، واقعاً احساس میکنیم که داستان برای ما اتفاق میافتد. آیا یک نمایشگر مانند فلمینگ این ترفندها را تأیید میکرد؟ مطمئنم که او عاشق این بود که چگونه Sphere میتواند در صحنه خشخاش برف را در داخل سالن ایجاد کند یا چگونه ستونهای آتش در دو طرف سر شناور جادوگر فوران میکنند. این عنصر نادر به طور کامل از ابتدا ساخته شده است.
تأثیر هوش مصنوعی بر بازیگران
اما شک دارم که بازیگران به همان اندازه از دیدن انتخابهایی که در دوربین انجام دادهاند و توسط هوش مصنوعی بازنگری یا کاملاً ساخته شدهاند، هیجانزده شوند. وقتی بعد از نمایش از تئاتر خارج میشوید، لامپهای سبز استراتژیکاً قرار گرفته باعث میشوند که پلهبرقیهای زیگزاگ مانند رمپهای داخل شهر زمردی بدرخشند. در لابی در راه خروج، مهمانان میتوانند از مردی که پشت پرده پنهان شده است بخواهند که آرزوهایشان را برآورده کند.
یک زن جسور درخواست “رئیسجمهور جدید” کرد. در پاسخ به این درخواست، سر بزرگ و کچل جادوگر که بالای سر ما شناور بود، پاسخی دیپلماتیک ارائه داد: “ما در Sphere دوست نداریم تفرقهانگیز باشیم.” اما این نمیتواند از حقیقت دورتر باشد. تا زمانی که دولان و شرکتش از فناوریهای بحثبرانگیز برای دستکاری در فیلمهای محبوب استفاده میکنند، این موضوع همچنان ادامه دارد.