📋 خلاصه مقاله:
سریال «Alien: Earth» با بازی دیوید ریسدال در نقش آرتور، به بررسی روابط پیچیده او با پسران گمشده و بیاعتمادی به شرکت Prodigy میپردازد. این سریال با ترکیب علمی تخیلی و درام انسانی، داستانی جذاب و پر از چالشهای اخلاقی ارائه میدهد.
در سریال «Alien: Earth»، دیوید ریسدال نقش آرتور را بازی میکند که توسط گروهی از پسران گمشده به عنوان یک شخصیت والدینی دیده میشود. این سریال به بررسی روابط پیچیده بین آرتور و این پسران میپردازد و همچنین به موضوع بیاعتمادی به شرکت Prodigy میپردازد.
نقش آرتور به عنوان راهنما و محافظ
آرتور در این داستان به عنوان یک راهنما و محافظ برای پسران گمشده عمل میکند. او تلاش میکند تا به آنها کمک کند تا در دنیای پر از خطرات و چالشها زنده بمانند. این نقش والدینی که آرتور بر عهده دارد، باعث میشود که او به عنوان یک شخصیت کلیدی در داستان مطرح شود.
بیاعتمادی به شرکت Prodigy
یکی از موضوعات مهم در «Alien: Earth» بیاعتمادی به شرکت Prodigy است. این شرکت به عنوان یک نیروی قدرتمند و مرموز در داستان حضور دارد و بسیاری از شخصیتها نسبت به اهداف و نیتهای آن شک و تردید دارند. این بیاعتمادی به شرکت Prodigy به عنوان یکی از محورهای اصلی داستان عمل میکند و تنش و درام را در سریال افزایش میدهد.
ترکیب علمی تخیلی و درام انسانی
در نهایت، «Alien: Earth» با ترکیب عناصر علمی تخیلی و درام انسانی، داستانی جذاب و پر از پیچیدگیهای روانشناختی ارائه میدهد. این سریال با تمرکز بر روابط انسانی و چالشهای اخلاقی، مخاطبان را به تفکر وادار میکند و تجربهای متفاوت از داستانگویی تلویزیونی ارائه میدهد.
هشدار اسپویلر: این داستان شامل اسپویلرهایی از فصل اول، قسمت چهارم سریال «Alien: Earth» است که هماکنون در Hulu در حال پخش است.
آغاز قسمت چهارم: بیداری وندی
پس از اینکه وندی (سیدنی چندلر) در قسمت قبلی با یک زنومورف مبارزه کرد و دچار آسیبهای داخلی شدید شد، قسمت چهارم «Alien: Earth» بلافاصله پس از بیدار شدن او از صدای نمونههای جدید جمعآوری شده بیگانه از USCSS Maginot که در حال آزمایش هستند، آغاز میشود. با پایان قسمت سوم که وندی شروع به تحقیق در جزیره تحقیقاتی نورلند میکند، صداهای وحشتناک درون سر او قویتر میشوند. این صداها باعث میشوند او به دلیل فرکانسهای بالا بیهوش شود.
از آنجا که وندی توانایی منحصر به فردی در برقراری ارتباط مستقیم با نمونههای بیگانه دارد، مدیرعامل شرکت Prodigy، بوی کاوالیر (ساموئل بلنکین)، آزمایشی را برای بازگرداندن پردازشگرهای صوتی او با کمک آرتور سیلویا (دیوید ریسدال) در داخل آزمایشگاه انجام میدهد.
رفتار غیرانسانی با هیبریدها
آرتور که پیرو وفادار کاوالیر و تکنسین ارشد شرکت است، با پیشرفت قسمت، به رفتار غیرانسانی با هیبریدها توجه میکند. این سوال را مطرح میکند: آیا بدنهای هیبریدی برای اهداف علمی استفاده میشوند؟

از چپ به راست: الکس لوتر، سیدنی چندلر و دیوید ریسدال
با تشکر از پاتریک براون/FX
ریزدال با ورایتی درباره علاقهمندی روزافزون شخصیتش به The Lost Boys صحبت کرد. او همچنین به بحث فاشکننده بین آرتور و همسرش دیم سیلویا (اسی دیویس) و اینکه چگونه استاد شیمی دانشگاهش الهامبخش لباسهای دهه ۷۰ آرتور بود، اشاره کرد.
«مشاهده» بلافاصله پس از شنیدن نمونههای بیگانه توسط وندی اتفاق میافتد.
آرتور در اتاق است و مجبور به همکاری میشود. در همین حال، بوی کاوالیر وندی را وادار میکند تا صداهای بیگانه را از طریق سیستمش بازسازی کند. آیا این لحظهای است که آرتور شروع به زیر سوال بردن وفاداریاش به شرکت پرودیجی میکند؟
من به آرتور فکر کردم، انگار که او در پروژه منهتن بود. این ایده که دانشمندانی در پشت پروژه منهتن بودند که عاشق علم بودند و از بودن در آن لذت میبردند، جذاب بود. من قطعاً به این نکته اشاره کردم که این همان قسمتی است که همه چیز تغییر میکند. شرکت پرودیجی این کد اخلاقی را با راهنماییهای بسیار واضح ایجاد کرده بود. آرتور به همسرش و فرآیند ساخت هیبریدها اعتماد داشت. سپس ناگهان شروع به احساس کرد که او بخشی از مشکل است.
نگرانیهای آرتور درباره ارتباط با بیگانگان
آرتور با دیم سیلویا درباره نگرانیهایش در مورد ارتباط مستقیم وندی با بیگانگان صحبت میکند. او همچنین درباره نزدیکی بقیه پسران گمشده به نمونههای ناشناخته ابراز نگرانی میکند. دیم سیلویا به آرتور میگوید که کارشان برای خیر علم و بشریت است، اما آرتور با این گفته مخالف است. چرا فکر میکنید آرتور به بچهها اهمیت میدهد، حتی اگر آنها به طور فنی آزمایشهای او باشند؟

ریزدال و اسی دیویس با اجازه از پاتریک براون/FX
آیا آرتور خود را به عنوان شخصیت والدینی اصلی برای The Lost Boys میبیند؟
در ذهن آرتور تناقضات زیادی وجود دارد. او در موقعیتی مشابه با هوش مصنوعی و ترانسهیومنیسم قرار دارد. ایدهای که در آینده بتوانیم ذهن کسی را دانلود کرده و در یک ربات قرار دهیم، نشان میدهد که نمیدانیم وقتی این اتفاق بیفتد چه احساسی خواهیم داشت. ما میتوانیم اخلاقیات و ایدهآلهایی داشته باشیم، اما واقعیت آنچه اتفاق میافتد، تأثیر خود را میگذارد. آرتور به صورت آگاهانه میگوید نه، اما به صورت ناخودآگاه، او به عنوان شخصیت والدینی آنها میگوید بله.
در حالی که وندی تحت آزمایش قرار میگیرد، جو (الکس لوثر) و آرتور به تدریج در مورد احساسات متغیر خود نسبت به شرکت Prodigy به عنوان کارمندان به توافق میرسند.
تغییرات در احساسات جو و آرتور
از نگاههایی که در آزمایشگاه به یکدیگر میاندازند، وقتی که بوی از آرتور میخواهد آزمایش شنوایی وندی را ادامه دهد، تا نحوه برخورد با جو پس از جراحیاش، چرخدندهها به آرامی در ذهنشان به حرکت درمیآیند.
آرتور میبیند که جو چقدر خواهرش را دوست دارد و این به او یادآوری میکند که این یک شخص واقعی است. این یک برادر واقعی است و حتی اگر دانشمندان با اصطلاحات علمی درباره هیبریدها صحبت کردهاند، این موضوع بر افراد واقعی تأثیر میگذارد. حضور جو باعث تغییر در آرتور میشود. او میبیند که چقدر او را دوست دارد و چقدر تحت تأثیر قرار گرفته است. آرتور شروع به درک این موضوع میکند و متوجه میشود که البته جو نسبت به وندی چنین احساسی دارد. آرتور شروع به درک این میکند که این شرکت بیرحم است و فکر میکنم او از دیدن جو چیزهای زیادی میگیرد و شروع به تغییر وضعیت داخلی خود میکند.
تأثیر حضور جو بر آرتور
آرتور با مشاهده محبت جو به خواهرش، به یاد میآورد که این یک انسان واقعی است. این برادر واقعی است و حتی اگر دانشمندان با اصطلاحات علمی درباره هیبریدها صحبت کنند، این موضوع بر افراد واقعی تأثیر میگذارد. حضور جو باعث تغییر در آرتور میشود. او میبیند که چقدر جو را دوست دارد و چقدر تحت تأثیر قرار گرفته است. آرتور شروع به درک این موضوع میکند و متوجه میشود که جو نسبت به وندی چنین احساسی دارد. او به تدریج درمییابد که این شرکت بیرحم است و از دیدن جو چیزهای زیادی میآموزد و وضعیت داخلی خود را تغییر میدهد.
هر کسی در شرکت پروجی یک سبک منحصر به فرد دارد، از لباسهای راحتی پسر کاوالیر گرفته تا ظاهر رترو آرتور. چگونه ورود به کمد لباس آرتور به شما کمک کرد تا شخصیت او را زنده کنید؟
سوتیرات [لارلب] که طراح لباس است و من درباره ظاهر آرتور صحبت میکردیم. تصاویری از دانشمندان دهه ۷۰ که در ناسا کار میکردند و ریشهای بزرگ و پیراهنهای گلدار داشتند، الهامبخش ما بود. این افراد هیپیهایی بودند که به علم عشق میورزیدند. من در دانشگاه رشته شیمی خوانده بودم و استادی در رشته زیستشناسی داشتم که ریش بزرگی داشت. او از آن دسته افرادی بود که در راه کلاس حشرهای را میگرفت و میگفت: “بچهها، به این حشره جالب نگاه کنید! ما او را زیر میکروسکوپ نشان خواهیم داد!” او واقعاً عاشق این کار بود. این همان چیزی است که آرتور هست. او عاشق کارش است و این به شما به عنوان بازیگر اجازه میدهد که به مسائل بزرگتر اخلاقی توجه نکنید.