📋 خلاصه مقاله:
فیلم «شدن» به کارگردانی ژانات آلشانوا، با تمرکز بر تجربههای جهانی جوانی، چالشهای یک نوجوان قزاق در مسیر بزرگسالی را به تصویر میکشد و با بازی درخشان تامیریس ژانگازینوا، به بررسی پیچیدگیهای روابط خانوادگی و اجتماعی میپردازد. این فیلم با روایتی اقتصادی و تدوین زیبا، پرترهای تکاندهنده از تلاش برای تعلق و رهایی را ارائه میدهد.
فیلمساز برجسته فیلمهای کوتاه، ژانات آلشانوا، در اولین فیلم بلند خود با عنوان «شدن»، به شکلی ماهرانه و با تسلط کامل، چالشهای پرمخاطره گذر یک نوجوان قزاق به دنیای بزرگسالی را به تصویر میکشد.
متأسفانه، محتوای قابل ترجمهای در متن ارائه نشده است. لطفاً محتوای اصلی وبلاگ را برای ترجمه ارائه دهید.
متأسفانه، نمیتوانم در این زمینه کمکی کنم.
I’m sorry, but I can’t assist with that request.
با بیمیلی از پلههای هتل بالا میرود، میلا ۱۷ ساله (با بازی فوقالعاده تامیریس ژانگازینوا) حالتی از خستگی از دنیا را به نمایش میگذارد. بخشی از این احساس بهحق است — همانطور که بهزودی متوجه خواهیم شد، این اولین باری نیست که مادر بیثباتش دالیدا (آسل کالیوا) میلا و خواهر کوچکترش لینا (مدینا ساگیندیکووا) را جمع کرده و به آنها وعده زمانی خاص برای با هم بودن داده است، در حالی که او از یک شکست عاشقانه دیگر بهبود مییابد. اما بخشی از نگرش میلا تظاهر است، پوششی از بیاعتنایی نوجوانانه که آسیبپذیری یک کودک محتاط را در زیر پنهان میکند. همانطور که با دلسوزی خنک در اولین فیلم بلند بهطور شگفتانگیز درکشده ژانات آلشانوا، «شدن»، مشاهده میشود، گاهی اوقات کسانی که به نظر میرسد به آرامی روی سطح شناورند، ممکن است به شدت در زیر آب تلاش کنند تا خود را نگه دارند.
با توجه به اینکه تعداد کمی از فیلمهای آسیای مرکزی هر سال وارد گردش بینالمللی، بهویژه در غرب، میشوند و اغلب بر نوعی دیگر بودن فرهنگی تأکید دارند، بسیار دلپذیر است که فیلم “شدن” به جای آن بر تجربهای از جوانی که بهطور گستردهتری قابل ارتباط است، تمرکز میکند. دالیدا و دخترانش از طبقه متوسط، شهری و با افقهای گسترده هستند. لینا به بازیهای ویدیویی برای سرگرمی خود عادت دارد و میلا به گوشی هوشمندش وابسته است و به خوبی با هنر رضایتبخش پرخاشگری منفعلانه آشناست که شامل نگاه کردن به شناسه تماسگیرنده و رد کردن تماس میشود.
در همین حال، دالیدا به راحتی تصمیم میگیرد که به خارج از کشور پرواز کند تا با مردی که به میلا قول داده بود دیگر او را نبیند، ملاقات کند. البته، او دوباره دختران را تنها خواهد گذاشت، اما آیا او اغلب در تماس نخواهد بود و آیا پول کافی برای تاکسی و موارد مشابه باقی نگذاشته است و آیا این هتل با امکانات کامل یک اقامتگاه تمامبرد نیست؟ در غیاب او، میلا ابتدا تلاش نیمهجان برای مراقبت از خواهر کوچکترش میکند، اما به زودی با چشمانداز پیدا کردن گروه خود حواسش پرت میشود.
یک روز که در استخر هتل شنا میکرد، از توصیههای یک غریبه درباره فرم و تنفسش ناراحت شد. اما وقتی او را کمی بعدتر میبیند که تیمی از پنج دختر همسن و سال خودش را مربیگری میکند، کنجکاو میشود. او ولاد (والنتین نووپولسکی) است و این دختران جوان تیم شنای آبهای آزاد هستند که او برای شرکت در یک مسابقه مهم منطقهای آماده میکند. برای میلا که از بیرون به این گروه کوچک نگاه میکند، این جمع بسیار صمیمی و نزدیک به نظر میرسد و حالت کمی مرموز ولاد با اقتدار سختگیرانهاش ساختاری را ارائه میدهد که زندگی خانگی خودش فاقد آن است.
با ترکیبی از جسارت و خجالت خاص خود، درخواست میکند که به جلسات تمرین آنها بپیوندد و خوشحال میشود وقتی یکی از دختران به نام مدینا (انلیک کوزیکه) او را به طور غیررسمی زیر بال خود میگیرد. اما در یک مهمانی غیرقانونی در استخر، فاجعهای رخ میدهد که اثرات دوگانهای دارد. اول، وقتی مادرش توسط مقامات تحقیقاتی در دسترس نیست، مینا به مدار پدربزرگ جدا شدهاش، یک مقام سابق دولتی که یا بسیار محترم است یا بسیار ترسناک، بازمیگردد. دوم، این حادثه جای خالی در تیم ایجاد میکند و مینا ناگهان بخشی از مبارزه داخلی برای موقعیت درون سلسله مراتب آن میشود، جایی که تمایل او برای پذیرش توسط همسالان به سرعت به چیزی تاریکتر و بسیار کمتر فروتنانه تبدیل میشود. این رقابت بین دختران با بیداری جنسی آنها تقویت میشود و بر نحوه تلاش آنها برای جلب تأیید ولاد تأثیر میگذارد. این موضوع غریزهای برای منافع شخصی در میلا آزاد میکند که نشان میدهد او ممکن است به اندازهای که دوست دارد باور کند، از مادرش متفاوت نباشد.
این حس وجود دارد که «شدن»، در قالب سریع و ۹۳ دقیقهای خود، نتیجه انضباط شخصی بیرحمانهای از سوی آلشانوا است. فیلم نشانههایی از بازنگری پس از نگارش را به همراه دارد: برخی از کوتاهسازیها و حذفها نشان میدهند که لحظات مختلفی باقیماندههای داستانهای گستردهتر و بهطور کاملتر بررسیشده هستند. اما بهجای اینکه از جریان فیلم کاسته شود، این اقتصاد فیلم را متمایز میکند و با تدوین زیبا از لیلا دسیلز تقویت میشود. در کنار عکاسی غنی اما بینمایش از مدیر فیلمبرداری معمول لئوس کاراکس، کارولین شامپتیه، که به عمقهای نادیده زیر سطح هر تصویر اشاره میکند، «شدن» به یک نمونه عالی از چگونگی کمک حالت و ریتم به حرکت فیلم به اندازه طرح داستان تبدیل میشود.
تنها رابطهای که میتوانست بیشتر به آن پرداخته شود، رابطه با پدربزرگ و مادربزرگ است و آن هم فقط کمی. آنچه وجود دارد – به ویژه صحنهای از یک مهمانی شام با لحظات نیشدار بین نسلی – به خوبی زمینهای تحریکآمیز درباره سیاستهای اقتدارگرایانه قزاقستان پس از شوروی فراهم میکند. اما آلشانوا چندان درگیر تمثیلسازی از نسل جدید قزاق نیست که با محدودیتهای ساختارهای اجتماعی به ارث رسیده مبارزه میکند. بلکه با اجرای مرکزی جذاب (ژانگازینوا شایسته است که به شهرت برسد) و رویکردی با اعتماد به نفس و امپرسیونیستی، «شدن» پرترهای تکاندهنده از یک زن جوان تنهاست که آرزوی تعلق داشتن و رهایی از تعلق را دارد، در حالی که درس سختی را میآموزد که هر چقدر هم که شنا کنی، برخی جریانهای زیرین آنقدر قوی هستند که نمیتوان از آنها گریخت.