📋 خلاصه مقاله:
فیلم “فرانکشتاین” به کارگردانی گییرمو دل تورو و با بازی جیکوب الوردی و اسکار آیزاک، داستانی عمیقتر از یک هیولا را به تصویر میکشد و به جای تمرکز بر ترس، به بررسی روابط پیچیده و آسیبهای روانی میپردازد. این پروژه ۱۲۰ میلیون دلاری نتفلیکس، با دکورهای واقعی و بدون استفاده از جلوههای دیجیتال، به عنوان یکی از مدعیان بزرگ جوایز امسال شناخته میشود و به زودی در سینماها و سپس در نتفلیکس اکران خواهد شد.
جیکوب الوردی و اسکار آیزاک در پروژه ۱۲۰ میلیون دلاری «فرانکشتاین» نتفلیکس به ایفای نقش پرداختهاند. این فیلم که به اشتباه به عنوان یک اثر ترسناک شناخته میشود، در واقع داستانی متفاوت و عمیقتر از یک هیولا را به تصویر میکشد. بازیگران این فیلم برای آمادهسازی نقشهای خود، ساعتها در گریم سپری کردهاند تا شخصیتهایشان را به بهترین شکل ممکن به نمایش بگذارند.
جیکوب الوردی در فیلم «فرانکنشتاین» به شکلی کاملاً متفاوت و غیرقابل شناسایی ظاهر شده است. او دیگر آن ورزشکار دبیرستانی که در راهروهای دبیرستان «Euphoria» قدم میزد، یا دانشجوی دانشگاهی که در «Saltburn» ارزش کشتن داشت، یا ستاره راک بلندقد از «Priscilla» نیست. در اقتباس گیلرمو دل تورو از رمان کلاسیک ترسناک، الوردی به عنوان موجودی به تصویر کشیده شده که در یک نزاع مرگبار با خالق خود، ویکتور فرانکنشتاین (با بازی اسکار آیزاک) گرفتار شده است.
برای ورود به شخصیت، الوردی تا ۱۰ ساعت روی صندلی گریم مینشست، پیش از فیلمبرداری در مجموعههای گسترده فیلم در تورنتو و اسکاتلند. الوردی درباره بازی در نقش هیولای مرموز با پوستی شفاف میگوید: «لباس او لایههای زیادی دارد. وقتی متولد میشود، تقریباً هیچ چیزی نمیپوشد. سینهاش باز است و سرش بالا. سپس، وقتی شروع به تجربه درد میکند، همانطور که ما در نوجوانی تجربه میکنیم، شانههایش را خم میکند و به عنوان یک بزرگسال، خود را میبندد.»
با این حال، یک منتقد بود که اجرای او را نپذیرفت. الوردی، ۲۸ ساله، برای عکاسی جلد مجله ورایتی به نیویورک آمده است و همراه با موجودی خاص خود، یک سگ گلدن رتریور بسیار آرام به نام لیلا، حضور دارد. هنگامی که الوردی سرش را روی شانه آیزاک میگذارد تا پیوند پیچیدهشان در صفحه نمایش را بازسازی کند، لیلا از اعضای گروه ما نوازشهای شکمی دریافت میکند. در واقع، لیلا آنقدر آرام است که حتی وقتی الوردی لایههای پروتز را برای شبیه شدن به هیولای آشنا از نمایشهای بیشمار به تن کرد، نترسید. الوردی اصرار دارد: «او واقعاً آن را دوست داشت. او پارس نکرد و یا احساس تهدید نکرد.»
او تنها کسی خواهد بود. الوردی و آیزاک در مرکز یکی از بزرگترین شرطبندیهای امسال قرار دارند: یک حماسه ۱۴۹ دقیقهای مسحورکننده که ماههاست به عنوان یک مدعی بزرگ جوایز برای نتفلیکس مطرح شده است. (هشدار اسپویلر: ارزش انتظار را دارد.) فرانکنشتاین به عنوان یک برند معتبر هالیوودی شناخته میشود، از فیلم صامت ۱۹۱۰ که او را برای اولین بار به پرده سینما آورد تا فیلمهای آینده «عروس!» (بازآفرینی مگی جیلنهال از دوستدختر هیولا) و «فرانکنشتاین در رومانی» (نقش بزرگ بعدی سباستین استن پس از «کارآموز»). اما سطح سرمایهگذاری و مقیاسی که دل تورو برای این فیلم ۱۲۰ میلیون دلاری خواستار بود، به این معنا بود که سه دهه و چندین شروع نادرست طول کشید تا این هیولا به زندگی بیاید. دل تورو با آهی میگوید: «من آن را به همه جا پیشنهاد دادم. این برای من مثل صعود به قله اورست بوده است.»

عکسی از پلاتون برای مجله وریتی
سفر طولانی دل تورو به “فرانکشتاین” در تاریخ ۳۰ اوت در جشنواره فیلم ونیز به زندگی خواهد آمد. در آنجا، تماشاگران برای اولین بار اجرای فوقالعاده آیزاک را در نقش ویکتور خواهند دید. او نقش پدر هیولا را به عنوان ترکیبی بوهیمی از ستارگان راک، با الهام از دیوید بویی بازی میکند؛ موهایش به سبک پومپادور است و کلاه لبهدار و کت مخملی بلند میپوشد. آزمایشگاه ویکتور، که در فیلم دل تورو در یک برج آب متروکه با ستونهای شیشهای عظیم که رنگشان از سبز زمردی به قرمز یاقوتی تغییر میکند، قرار دارد، صحنهای استادیومی است که به مخترع اجازه میدهد تا با خلق یک موجود زنده جدید، خود را به نمایش بگذارد.
در یک روز یکشنبه در ماه آگوست در منهتن، آیزاک و الوردی با هیجان از اینکه بالاخره میتوانند درباره پروژهای صحبت کنند که بخش زیادی از زندگی حرفهایشان را به خود اختصاص داده است، به وجد آمدهاند. هر دو مرد ستارههای کاریزماتیک سینما هستند که به طور اتفاقی علاقهمندیهای مخفیانهای به فیلم دارند. الوردی از لسآنجلس پرواز کرده است، جایی که او در حال فیلمبرداری فصل سوم سریال «Euphoria» است که شامل یک پرش زمانی برای شخصیت او، نیت، به بزرگسالی میشود. در واقع، با قد ۱۹۵ سانتیمتر اما با حالتی خمیده، این ستاره استرالیایی میتواند جوانتر از ۲۸ سالش به نظر برسد. او روی یک کاناپه به صورت چهارزانو نشسته است و کفشهای لوفر بوتگا ونتا (با گلبرگهای سیاه روی آنها) پوشیده است و از سرماخوردگی کمی بینیاش گرفته است. کمی دست و پا چلفتی، او مناسب بازی در نقش موجودی است که در این دنیا جا نمیافتد.
آیزاک ۴۶ ساله که در گواتمالا به دنیا آمده و در بالتیمور، نیواورلئان و میامی بزرگ شده است، او را به صحبت میکشاند و این دو مانند خواهر و برادر در یک شام خانوادگی با هم بازی میکنند.
«تو یکی از بازیگران محبوب من در جهان هستی»، الوردی به آیزاک میگوید و او سرخ میشود. الوردی، که در نوجوانی در بریزبن زندگی میکرد، اولین بار همبازیاش را در فیلم «درون لوین دیویس»، ساخته برادران کوئن در سال ۲۰۱۳ کشف کرد. «از فکر کار کردن با یک قهرمان، بسیار هیجانزده بودم.»
آیزاک همیشه اولین انتخاب دل تورو برای نقش ویکتور بود، حتی پیش از اینکه فیلمنامهای وجود داشته باشد. این دو در یک ناهار طولانی با هم ملاقات کردند و دل تورو جزئیات را به آرامی آشکار کرد. «وقتی با گیرمو صحبت کردم، او گفت، ‘من یک ضیافت درست میکنم’»، آیزاک میگوید. «و او واقعاً این کار را کرد.» یک سال بعد، دل تورو آیزاک را به یک اتاق هتل دعوت کرد، جایی که او ۳۰ صفحه از فیلمنامه را به بازیگر ارائه داد و آیزاک همه نقشها را با صدای بلند اجرا کرد. «من فقط همه صداها را میخواندم»، آیزاک به یاد میآورد. وقتی به صفحه آخر رسید، «ما فقط گریه میکردیم»، آیزاک میگوید. «خیلی درد در آنجا وجود دارد.»
اما الوردی در آخرین لحظه به پروژه پیوست. زمانی که اندرو گارفیلد به دلیل تداخل برنامهها از پروژه کنار رفت و فیلمبرداری قرار بود در مارس ۲۰۲۴ آغاز شود، دل تورو تنها نه هفته فرصت داشت تا بازیگر اصلی جدیدی پیدا کند. او با دیدن اجرای الوردی به عنوان یک اشرافزاده لوس در «Saltburn» تحت تأثیر قرار گرفت و یک جلسه زوم با او ترتیب داد. احتمال ملاقات با دل تورو، که الوردی طرفدار بزرگ اوست، باعث شد که او همه چیز را بیش از حد تحلیل کند.
الوردی میگوید: «من این عادت را دارم که سعی میکنم از آن خلاص شوم، اما هر بار که باید با یک کارگردان صحبت کنم، تمام شب بیدارم.» صدایش سریعتر میشود و اضطرابش را بازسازی میکند. «آیفونت را تنظیم میکنی و میگویی: “باید آرام باشی.” اما بعد فکر میکنی: “آیا باید فقط یک تیشرت سفید بپوشم یا باید بیشتر شیک باشم؟ این گیلرمو دل تورو است، پس باید طوری به نظر برسم که هم تحصیلکردهام و هم هیجانزده. آیا باید کلاه فدورا بپوشم یا صلیب داشته باشم؟”»
او نیازی به نگرانی یا تزئین نداشت. الوردی و دل تورو در تفسیر خود از این موجود همنظر بودند و او را به عنوان شخصیتی معصوم میدیدند که توسط دنیای اطرافش مجذوب شده است، تا زمانی که افرادی که با او ملاقات میکنند او را شکنجه، سوءاستفاده و طرد میکنند و او را سرخورده و انتقامجو میگذارند. دل تورو مسیر احساسی را از یک گوزن بیاعتماد تا موجودی خشمگین برای الوردی ترسیم کرد. «چشمان جیکوب پر از انسانیت است»، دل تورو میگوید. «من او را به خاطر چشمانش انتخاب کردم.»

عکس از پلاتون برای مجله وریتی
الوردی به یاد میآورد: «گفتم، ‘باشه، به زودی باهات صحبت میکنم.’» وقتی منتظر بود تا از کارگردان خبری بشنود، «این نه روز، سختترین روزهای زندگیام بود.» اما آیزاک میدانست که الوردی نقش را گرفته است. آیزاک به یاد میآورد: «گییرمو بعد از آن با من تماس گرفت و گفت، ‘او را پیدا کردم! موجود میتواند عیسی باشد. اما با جیکوب، او آدم است. او اولین انسان است و آن معصومیت را دارد.’»
نقشآفرینی در نقش مخلوق فرانکشتاین، چالشبرانگیزترین نقش در کارنامه الوردی بود. برای اینکه به موقع به محل گریم برسد، گاهی اوقات ساعت ۱۰ شب به تریلر گریم میرسید و تمام شب بیدار میماند تا به موجودی عظیم و سفیدپوست تبدیل شود که بدنش ترکیبی از اعضا و اندامهای مختلف اجساد است.
«وقتی فیلمی مثل این میسازی، زمان را به کناری میگذاری»، الوردی میگوید. «دیگر ساعتی نداشتم و فقط منتظر بودم تا خودروی SUV برسد. این یعنی وقت رفتن بود. من صبحانه، ناهار یا شام نمیخوردم و به صبح، بعدازظهر یا شب فکر نمیکردم. فقط یک زمان بود.»
وقتی فرصتی برای استراحت پیدا میکرد، الوردی در اتاق هتل خود، راه رفتن و حرکات ناپایدار موجود را جلوی آینه تمرین میکرد. حرکات متوقف و اسپاستیکی که او توسعه داد، از بوتو، نوعی رقص ژاپنی که به خاطر سبک آهسته و تقریباً بیجسم خود شناخته میشود، الهام گرفته بود. برای خلق صدای غرغرهای و غیرزمینی شخصیت، الوردی به آوازخوانی گلو مغولی گوش میداد. او توضیح میدهد: «این یک آوازخوانی نرم و گلوگیر است.» و او با دندانهای مصنوعی که برای فیلم میپوشید، جملات خود را تمرین میکرد تا حس کند چگونه تلفظش را تغییر میدهند. او میگوید: «احساس میشود که انگار با چوب بیسبال به سرش زدهاند»، و اینگونه غرغرهای موجود در اوایل فیلم را توصیف میکند.
دل تورو به الوردی هشدار داد که اگر نقش را بپذیرد، چه انتظاراتی از او خواهد بود. در یکی از مکالمات اولیهشان به او گفت: «این یک آیین مقدس است. باید با حالتی مقدس وارد شوی.» اشتیاق دل تورو، الوردی را تشویق کرد تا خود را به نقطه شکست برساند. صحنههای دراماتیکی که دل تورو با جزئیات دقیق خلق میکند، از یک سیاهچال تاریک تا یک عمارت مجلل و یک کشتی که در یخهای قطب شمال گیر کرده، تجربهای منحصر به فرد از فیلمبرداری «فرانکنشتاین» ساخت. الوردی به یاد میآورد که «گییرمو میگفت، این آخرین موهیکان لعنتی است.» او میگفت، دیگر هرگز چنین صحنهای را نخواهی دید.
نتفلیکس فیلم «فرانکنشتاین» را به مدت سه هفته به صورت انحصاری در سینماها از ۱۷ اکتبر اکران خواهد کرد و سپس در ۷ نوامبر آن را در سرویس خود به نمایش خواهد گذاشت. این فیلم مطمئناً در میان مدعیان اسکار امسال سر و صدای زیادی به پا خواهد کرد و یکی از نکات بحثبرانگیز آن، تولید پروژهای توسط نتفلیکس است که باید بر روی پرده بزرگ دیده شود.
حتی ستارگان فیلم “فرانکشتاین” نیز مشتاقاند که مخاطبان این اثر را در سینماها تماشا کنند. الوردی میگوید: “واقعاً ناراحتکننده است که فیلمهایی مانند این، اکران کامل سینمایی ندارند. آرزوی بزرگ من این است که بتوانیم این فیلم را تا حد ممکن در سینماها نگه داریم و امیدوارم که این بتواند الگویی برای فیلمهای بیشتر باشد.”
الوردی یکی از لحظات مورد علاقهاش از فیلم را به یاد میآورد – تولد موجود، زمانی که دوربین به عقب میکشد و او تصور میکند که تماشاگران سینما به آن واکنش نشان میدهند. الوردی میگوید: “دوست دارم چند نوجوان که در عقب سینما مشغول بوسه زدن هستند، این صحنه را ببینند و آن خاطرات را در ذهن داشته باشند. شما ممکن است آن تجربه را نداشته باشید اگر فقط در خانه با آیپد خود باشید.”
آیزاک تأکید میکند که مخاطبان خواهند توانست فیلم را به همان شکلی که دل تورو قصد داشته، ببینند. او میگوید: «این فیلم برای مدتی در سینماها اکران خواهد شد. فکر میکنم مردم تا جایی که میتوانند آن را روی پرده بزرگ ببینند. این یک شگفتی است.» او بیشتر به این موضوع فکر میکند و میگوید: «تجربهای جمعی داشتن خوب است. بنابراین بله، دیدن آن در سینما ایدهآل خواهد بود.»
نزدیک به ۲۰ سال پیش، «فرانکنشتاین» دل تورو در یونیورسال، خانه تمام فیلمهای هیولایی دهه ۱۹۳۰، آماده شد تا زمانی که استودیو دچار تردید شد. حتی پس از اینکه «هزارتوی پن» دل تورو به یک موفقیت بینالمللی تبدیل شد و سه جایزه اسکار را برد، مدیران به دلیل بودجه عظیم و برداشت خاص از «فرانکنشتاین» که داستان را به عنوان یک درام خانوادگی چندلایه بازسازی میکند و نه یک فیلم ترسناک استاندارد، دلسرد شدند.

عکس از پلاتون برای وریتی
سالها گذشت و «فرانکنشتاین» به طرز مرموزی در سکوت فرو رفت. در سال ۲۰۱۸، دل تورو با موفقیت فیلم «شکل آب» به اسکار بازگشت. زمانی که این کارگردان در سال ۲۰۲۰ با نتفلیکس قرارداد همکاری امضا کرد، تد ساراندوس، مدیرعامل مشترک این شرکت، از او درباره پروژههای آرزویش پرسید. این پروژهها شامل «پینوکیو» — داستان کلاسیک پسری چوبی که دل تورو آن را به یک فیلم انیمیشن استاپ موشن در سال ۲۰۲۲ در ایتالیای فاشیستی تبدیل کرد — و «فرانکنشتاین» بود که نتفلیکس با هزینهای سنگین آن را تایید کرد.
اگر پروژهای وجود داشته باشد که بودجه ۱۲۰ میلیون دلاری را توجیه کند، همین پروژه است — داستانی که به اندازه کافی جاهطلبانه است تا تصور کند چه چیزی بین زندگی و مرگ وجود دارد. رمان مری شلی، «فرانکنشتاین؛ یا پرومته مدرن»، که در سال ۱۸۱۸ منتشر شد، دانشمندی را به تصویر میکشد که عواقب تراژیک بازی با نقش خدا را تجربه میکند. در دو قرن و تغییرات بعدی، این کتاب به عنوان یک فیلم هیولایی نمادین (فرانکنشتاین ۱۹۳۱)، به صورت کمدی (فرانکنشتاین جوان ۱۹۷۴) و به عنوان یک داستان عاشقانه پرشور (فرانکنشتاین مری شلی ۱۹۹۴) بازسازی شده است. در قلب بیشتر این فیلمها، هشداری درباره خطرات فناوریهای مخرب وجود دارد.
فیلم دل تورو که عناصر اساسی داستان شلی را به اثری کاملاً نو و اصیل تبدیل میکند، بیشتر به آسیبهای روانیای میپردازد که والدین میتوانند به فرزندان خود وارد کنند. ویکتور، نتیجه مادری نازپرورده (میا گاث) است که در جوانی از دنیا میرود و او را از نظر احساسی سرگردان میگذارد و پدری سلطهگر (چارلز دنس) که او را به یک مخترع درخشان اما بیپروا تبدیل میکند. نقص تراژیک ویکتور این است که به جای یادگیری از تربیت سوءاستفادهآمیز خود، با موجود به عنوان یک کودک ناخواسته رفتار میکند.
مانند بسیاری از فیلمهای دل تورو، «فرانکشتاین» فیلمی درباره هیولاهاست که در آن انسانها واقعاً شرور هستند و موجوداتی که از آنها میترسند، قربانیان واقعیاند. دل تورو به الوردی و آیزاک گفت که او به اندازه داستانهای ترسناک گوتیک از تلهنوولاها و اپرا الهام گرفته است.
«این داستان از دیدگاه خاصی از آمریکای لاتین روایت میشود»، آیزاک میگوید. «این داستانی کاملاً اروپایی است که با رویکردی بسیار متفاوت و غیر اروپایی بیان میشود. لحظهای بود که به مانیتورها نگاه میکردم و قلعهای در ادینبورگ و تمام این شکوه و جلال را میدیدم. با خودم گفتم، ‘آیا این بیش از حد نیست؟’» آیزاک با لهجه سنگین اسپانیایی به تقلید از کارگردانش میپردازد. «و او میگوید، ‘کابرون، دلیلی وجود دارد که ویکتور من توسط اسکار آیزاک هرناندز بازی میشود!’»
برای زنده کردن موجود، ویکتور آزمایشگاه خود را به یک قصابی هولناک تبدیل میکند و آن را با دستها، پاها، سرها و تنههای جدا شده پر میکند که آنها را میبرد و به هم پیچ میکند، در حالی که خون و احشاء همه جا را پوشانده است. هنگامی که موجود ظاهر میشود، به یک ماشین کشتار تبدیل میشود که با شکستن جمجمهها، ملوانان، شکارچیان و حتی یک گروه از گرگها را از بین میبرد. با این حال، دل تورو فیلم را به عنوان یک فیلم ترسناک نمیبیند. او میگوید: «هرچند ممکن است مضحک به نظر برسد، من آن را به عنوان یک بیوگرافی از این شخصیتها میبینم».
همانند بسیاری از اقتباسهای داستانی، ویکتور یک دانشمند نابغه است که دیر متوجه میشود نمیتواند موجودی که خلق کرده را کنترل کند. اما این تفسیر از «فرانکنشتاین» شلی، بیشترین تأثیر فرویدی را دارد. وقتی که ویکتور علیه دین و عرف اجتماعی اعتراض نمیکند، دائماً یک لیوان شیر در دست دارد. شخصیت گاث ممکن است در صحنه نباشد، اما دور نیست.
ایزاک میگوید: «گییرمو همیشه میگفت، ‘او آن شیرک را میخواهد.’ وقتی همه چیز به اشتباه پیش میرود، او فقط آن شیر مادر را میخواهد.» برای تأکید بیشتر، گاث نقش مادر ویکتور و الیزابت، زنی که ویکتور عاشقش میشود و به برادرش وعده داده شده را بازی میکند.
اقتباس دل تورو از داستان ۲۰۷ ساله، حس و حال مدرنی دارد، اما رویکرد او به شدت سنتی است. در تورنتو، گروه “فرانکنشتاین” نسخههای ۳۶۰ درجهای از هر دو آزمایشگاه و کشتی که ویکتور و موجود در آن آخرین رویارویی خود را دارند، ساختند. برخی کارگردانان ممکن بود از پرده سبز و کامپیوترها برای کاهش هزینهها استفاده کنند، اما دل تورو احساس کرد که مهم است دنیایی واقعی برای بازیگرانش بسازد تا در آن زندگی کنند. دل تورو توضیح میدهد: “من دکورهای واقعی میخواهم. دیجیتال نمیخواهم. هوش مصنوعی نمیخواهم. شبیهسازی نمیخواهم. من صنعتگری قدیمی میخواهم. میخواهم مردم نقاشی کنند، بسازند، چکش بزنند، گچکاری کنند.”
پس از “فرانکنشتاین”، الوردی دگرگونی دیگری را تجربه کرد تا هیثکلیف را در “بلندیهای بادگیر” اثر امرالد فنل به تصویر بکشد. هنگامی که او امسال در خارج از لندن به شخصیت ضدقهرمان امیلی برونته جان میبخشید، از اینکه صدای نالهای از گلوی خودش خارج شد، شوکه شد.
الوردی با خنده میگوید: «این یکی از اولین صحنههای من بود.» او ادامه میدهد: «بازیگر دیگر چیزی گفت و من گفتم ‘ووووووووه!’» او ناله عمیق خود را از فیلم دل تورو بازسازی میکند – زخمی و کودکانه. «چون یاد گرفته بودم به همه چیز با یک ناله پاسخ دهم. هنوز چیزی آنجا بود.»

گییرمو دل تورو و اسکار آیزاک در صحنهای از فیلم “فرانکنشتاین”
کن ورونر/نتفلیکس
با وجود بحران هویتی لحظهای، الوردی به جلو حرکت کرده و چندین پروژه در دست دارد. در واقع، «فرانکنشتاین» در زمانی شلوغ برای هر دو ستارهاش به نمایش در خواهد آمد. پس از جشن ونیز، آیزاک به تلوراید پرواز میکند تا مستندی مخفی که او را درگیر کرده است را نمایش دهد. سپس به ونیز بازمیگردد تا درام مافیایی «در دست دانته» به کارگردانی جولیان اشنابل را به نمایش بگذارد. در طول دوران حرفهای خود، آیزاک بهطور بینقصی بین فرانچایزهایی مانند «جنگ ستارگان» و «مردان ایکس» و آثار کارگردانمحور مانند «اکس ماکینا» حرکت کرده است. وقتی از او پرسیده میشود که آیا به عنوان پو دامرون بازخواهد گشت، او با صدای کودکانهای از «سیمپسونها» نقل قول میکند: «من یک جنگ ستارگان هستم.» سپس میگوید، «بله، دوباره یک جنگ ستارگان خواهم بود اگر چیزی خوب برای انجام دادن با آن وجود داشته باشد.»
آیزاک میگوید که هیچ استراتژی بزرگی پشت انتخابهایش نیست. «فقط این است که آیا چیزی در یک فیلم وجود دارد که آنقدر دوستش داشته باشم که وقتی صبح زنگ ساعت به صدا درمیآید، با اشتیاق و آمادگی به کار بروم؟» او میگوید. «آیا به اندازه کافی در آن وجود دارد که مرا به خط پایان برساند؟»
در صحبت درباره انتخابهای حرفهای خود، الوردی به آیزاک میگوید: «من عاشق چیزی هستم که تو گفتی.» الوردی ادامه میدهد: «برای من، این مثل این است که آیا من هر روز به این نیاز دارم؟ آیا این خوابم را میگیرد؟ آیا همه چیز است؟»
نقش الوردی به عنوان نیت در «Euphoria» با راز و رمز همراه بوده است، به ویژه از زمانی که HBO از سال ۲۰۲۲ تلاش کرده تا بازیگران برجستهای مانند زندیا و سیدنی سوئینی را دوباره گرد هم آورد. الوردی میگوید وقتی از او پرسیده شد که آیا نگران بازنگشتن سریال بوده است یا نه: «خیلی مشغول بودم، اما باید بگویم که بازگشت به این سریال واقعاً لذتبخش است. از زمانی که شروع کردم، حدود هشت سال گذشته است و دیدن همه این افرادی که با آنها بزرگ شدهاید، واقعاً دلپذیر است. همان گروه، همان بازیگران.»
او همچنین از اینکه خالق سریال، سم لوینسون، از فیلم ۶۵ میلیمتری برای فیلمبرداری فصل جدید استفاده میکند، هیجانزده است، که با توجه به رواج دوربینهای دیجیتال، نادر است. او میگوید: «از نظر بصری، چیزی که میبینم فوقالعاده است و واقعاً خوب به نظر میرسد.» (او مطمئن نیست که آیا سایر شخصیتها نیز به جلو در زمان میپرند یا نه: «واقعاً نمیدانم دیگران چه میکنند. همه چیز کاملاً جداگانه است.»)
در حین ساخت فیلم، دل تورو میگوید که به این باور رسید که الوردی “فراانسان” است. نه تنها بازیگر ساعتهای طاقتفرسا را تحمل کرد، بلکه بدن خود را به خطر انداخت و با پای برهنه از میان جنگل دوید و از کنار یک کشتی بالا رفت. دل تورو با شگفتی میگوید: “هرگز یک بار هم به من نیامد و شکایت نکرد. هرگز یک بار هم به من نیامد و نگفت، ‘خستهام. گرسنهام. میتوانم بروم؟’ و او روزی ۲۰ ساعت کار میکرد.”
اما آیزاک میگوید یک بار بود که حتی الوردی هم فشار را نشان داد. “مثل این بود که بعد از هشتمین برداشت از حمل میا از میان جمعیت و پایین پلههای یک عمارت بود،” آیزاک میگوید. “او گفت، ‘چرا دوباره میرویم، گیرمو؟’ و سپس گفت، ‘باشه، فقط چون میدانی، من یک انسان هستم.'”
انسان یا نه، موجود پیروز شد. “و سپس،” آیزاک ادامه میدهد، “او دوباره این کار را انجام داد.”

تصویری از بدهای بالیوود