📋 خلاصه مقاله:
فیلم «نبرد اسلو» به کارگردانی دانیل فاره، که در جشنواره بینالمللی فیلم نروژ به نمایش درآمد، به غرق شدن رزمناو آلمانی بلوخر در سال ۱۹۴۰ میپردازد و با مسائل امروزی مرتبط است. این فیلم با تمرکز بر شخصیت سرهنگ بیرگر اریکسن، به بررسی تصمیمات و احساسات او در مواجهه با حمله آلمان میپردازد و تلاش میکند تا جنبههای انسانی و احساسی جنگ را به تصویر بکشد.
فیلم افتتاحیه امسال جشنواره بینالمللی فیلم نروژ در هاوگسوند ممکن است درباره “نبرد اسلو” باشد – یا بهتر بگوییم، غرق شدن رزمناو آلمانی بلوخر در سال ۱۹۴۰ – اما به گفته کارگردان دانیل فاره، این فیلم به طرز ناخوشایندی با مسائل امروزی مرتبط شده است.
او میگوید: “وقتی درباره کشتیهای خارجی که در فیوردهای نروژ ظاهر میشوند صحبت میکنند، دیگر شبیه یک افسانه نیست.” او اذعان میکند که معضلات مطرح شده در فیلم دوباره بسیار آشنا به نظر میرسند.
«بسیاری از غیرنظامیان در قلعه Oscarsborg در پناهگاهها گرفتار شده بودند. هنگام فیلمبرداری این صحنهها، کودکان خردسال به عنوان بازیگران اضافی حضور داشتند و وانمود میکردند که ترسیدهاند. اشک در چشمانم جمع شد. میدانستم که آنها وانمود میکنند، اما همچنین میدانستم که همین حالا، در جایی از جهان، کودکان دیگری از جنگ وحشتزده هستند.»
او اضافه میکند: «فیلمهای جنگی زیادی ساخته شدهاند، اما باید تاریخ خود را به یاد داشته باشیم، بهویژه زمانی که درباره لحظاتی که درست قبل از شروع جنگ رخ دادهاند، به ما میگوید.»
رویدادهای Oscarsborg که به پادشاه نروژ اجازه داد تا پیش از اشغال آلمان از نروژ بگریزد، در نهایت به اشغالی پنجساله انجامید. غرق شدن Blücher به فرماندهی سرهنگ بیرگر اریکسن، “یکی از مشهورترین رویدادهای تاریخ ماست. برخی آن را مهمترین رویداد در طول جنگ جهانی دوم در نروژ میدانند”، فهره اشاره میکند. این موضوع همچنین چالشی بزرگ را مطرح کرد: چگونه میتوان چیزی را به تصویر کشید که نروژیها به خوبی با آن آشنا هستند؟
«ما داستان را با دقت زیادی حفظ کردیم، زیرا داستانی پر از هیجان و جذابیت است. اما باید به جنبه احساسی آن نیز میپرداختیم، چرا که در گزارشهای نظامی به آن اشارهای نشده بود. مطمئنم که سرهنگ اریکسن دچار تردید و ترس شده بود، اما هیچکس درباره آن چیزی ننوشته است. من میخواستم حقایق را دنبال کنم و ببینم چه چیزی در پس آنها نهفته است.»
نیت فاره این بود که «بفهمد این مرد که بود و چرا این کار را انجام داد.» این اریکسن بود که دستور داد قلعه به مهاجمان آلمانی شلیک کند.
«پس از جنگ در نروژ، اتفاقات زیادی رخ داد. ما باید همه چیز را بررسی میکردیم و افراد خوب و بد را شناسایی میکردیم. سرهنگ اریکسن توسط یک کمیسیون احضار شد و او باید توضیح میداد که چرا پس از ۱۰ ساعت قلعه را تسلیم کرد. احساس میکردم این واقعاً ناعادلانه است. به هر حال، او تحت حمله بمباران بود.» فاره میگوید.
او پس از جنگ به یک چهره سیاسی تبدیل شد و برخی افراد تلاش میکردند او را از قدرت پایین بکشند. فکر نمیکنم او در لحظه شکست احساس پیروزی کرده باشد. برای او احساس تأسف میکنم. صحنهای از او وجود دارد که تنها روی نیمکتی نشسته است و دوست دارم درست کنار او بنشینم.
او سرهنگ خود را در بیورن سوندکویست یافت، کسی که به خاطر فیلمهای «اینجا هارولد است»، «مقابله با مردگان» و به عنوان «احتمالاً مشهورترین بازیگر نروژ» شناخته میشود.
او یک افسانه واقعی است. بسیار خوشحال شدم که او به پروژه پیوست، زیرا با وجود ظاهر نظامی اریکسن، همیشه میتوانید چیزی در چشمان او ببینید. بیورن به تماشاگران اجازه میدهد وارد دنیای او شوند، حتی اگر ندانند این مرد به چه فکر میکند. هیچ بازیگر دیگری نمیخواستم برای این نقش، اعتراف میکند فهره، در حالی که درباره شخصیت اصلی خود صحبت میکند.
«نروژ به مدت ۱۲۰ سال درگیر جنگ نبود و اریکسن هیچ دستوری از دولت دریافت نکرده بود. او نمیدانست این کشتیها آلمانی هستند یا بریتانیایی. او هیچ اطلاعاتی نداشت و تمام حرفهاش را به خطر انداخت. این تصمیم درستی بود، اما او در آن زمان نمیتوانست این را بداند.»
او میگوید: «اریکسن واقعاً نزدیک به بازنشستگی بود. او یک افسر مسن بود. این نکته جالبی است، زیرا بسیاری از فیلمهای جنگی درباره سربازان جوانتر هستند. تمام این تجربه زندگی به او اجازه داد تا آن وضعیت را بهتر از هر افسر بیست سالهای مدیریت کند. این موضوعی است که باید به آن فکر کنیم، زیرا افراد مسن اغلب از محیطهای حرفهای کنار گذاشته میشوند.»
مهم بود که تأکید کنیم «جنگ زیبا نیست؛ وحشتناک و ناخوشایند است.» در عین حال، همیشه باید نزدیک به افرادی که در وسط آن هستند باقی بمانیم.
«آخرین برنامه تلویزیونی من، ‘Rådebank’ درباره عشق، غم و از دست دادن بود. من واقعاً به داستانهای صمیمی علاقهمندم.
این بار ترکیب این دو علاقه برایم جالب بود، زیرا من دوست دارم فیلمهایی در این مقیاس بسازم، اما همیشه به درام انسانی علاقهمند بودهام.» فهره میگوید: «وقتی یک رویداد بزرگ را به تصویر میکشید، وسوسهانگیز است که دیدگاههای مختلف را دنبال کنید، اما واقعاً مهم بود که همیشه به اریکسن نزدیک بمانیم. ما فقط آنچه او میبیند را میبینیم.»
که بهویژه در شب، چیز زیادی نیست.
«’آروارهها’ کمی الهامبخش بود، زیرا شما کوسه را نمیبینید. در این فیلم هم همینطور است. تهدیدی در حال آمدن است و شما آن را میدانید، اما هوا بسیار تاریک و مهآلود است.»
فیلم حماسی «بیا و ببین» اثر الم کلیموف در سال ۱۹۸۵ نیز در ذهن فهره بود، همانطور که فیلم «شرم» برگمان.
«تنها فیلم جنگی که او ساخته است، صحنهای دارد که در آن خانه یک زوج بمباران میشود و واقعاً آن تجربه را به خوبی به تصویر میکشد – شما فقط به افرادی که دوستشان دارید چنگ میزنید. ما در واقع در فیلم خودمان به همان صحنه ادای احترام کردهایم. اینها دو نمونه از فیلمهایی هستند که رویدادهای بزرگ و جنگ را به تصویر میکشند، اما از دیدگاهی شخصیتمحورتر.»
«نبرد اسلو» توسط تام ماریوس کیتیلسن و کنوت اینگه سولبو برای استودیوهای فنومن تولید شده است. گلوبال کانستلیشن مدیریت فروش را بر عهده دارد، در حالی که یمر مدیا به صورت محلی توزیع را انجام میدهد.

لیلیان جولسویک/یمر مدیا