📋 خلاصه مقاله:
نمندی آسوموغا، بازیکن پیشین NFL، با استفاده از تجربیات ورزشی خود، به کارگردانی فیلم «چاقو» پرداخته و امیدوار است که تماشاگران درباره پایان این تریلر بحث کنند. او با تأکید بر اهمیت همکاری و هدایت تیم، تجربه کارگردانی را به رهبری تیمهای ورزشی تشبیه کرده و از علاقهاش به ادامه کارگردانی در آینده خبر داده است.
نمادی آسوموغا، بازیکن پیشین لیگ ملی فوتبال آمریکا (NFL)، با بهرهگیری از تجربیاتی که در این لیگ کسب کرده، به کارگردانی فیلم «چاقو» پرداخته است. او بر این باور است که این تجربیات به او کمک کرده تا درک عمیقتری از کارگردانی و هدایت تیم بازیگران و عوامل فیلم پیدا کند. آسوموغا امیدوار است که تماشاگران درباره پایان این تریلر به بحث و گفتگو بپردازند و دیدگاههای متنوعی درباره آن ارائه دهند.
از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۳، نمندی آسوموآ ماه آگوست را به آمادهسازی برای فصل NFL میگذراند. اکنون، این بازیکن بازنشسته پرو بول از یک مدافع برجسته به کارگردانی برنده جایزه تبدیل شده است و با انتشار اولین فیلم بلند خود، تریلر روانشناختی «چاقو»، به دنیای سینما قدم گذاشته است.
آسوموگا در فیلمی مستقل نیز ایفای نقش میکند که روز جمعه در سینماهای سراسر کشور به نمایش درآمد. او در این فیلم نقش پدر خانوادهای جوان از طبقه متوسط را بازی میکند که زندگیشان با ورود زنی در نیمهشب به خانهشان دگرگون میشود. وقتی او نمیتواند به یاد بیاورد که چگونه متجاوز به شدت زخمی شده است (در اینجا چاقوی معروف وارد ماجرا میشود)، بلافاصله تحت سوءظن پلیس قرار میگیرند. پلیسی به رهبری کارآگاهی (برنده اسکار ملیسا لئو) که مصمم است حقیقت را کشف کند — حداقل، حقیقتی که او میبیند.
مارک دوپلاس پروژه را به آسوموگا پیشنهاد داد؛ کسی که به خاطر کارهایش در فیلمهایی مانند درام واقعی «کرون هایتز» و رمانتیک تاریخی «عشق سیلوی» تحسین منتقدان را به دست آورده است، با هدف اینکه او نقش اصلی را ایفا کند. آسوموگا به روایت شخصیتمحور و تأکید آن بر اینکه چرا این وضعیت برای یک خانواده سیاهپوست بهطور منحصربهفردی پرتنش بود، علاقهمند شد.
«او واقعاً فهمید که برخی افراد در جامعه نمیتوانند همه تصمیمها را به تنهایی بگیرند»، آسوموگا درباره آنچه او را به فیلمنامه اولیه دوپلاس جذب کرد، به ورایتی میگوید. پس از پیوستن به پروژه، این دو نفر بر روی پیشنویس جدیدی همکاری کردند. «من کمتر به این واقعیت که مردم دروغ میگویند علاقهمندم و بیشتر به شرایطی که منجر به دروغ میشود. بنابراین، شروع به بررسی این موضوع در فیلمنامه کردم»، آسوموگا توضیح میدهد. «فکر کردم میتوانیم حتی بیشتر پیش برویم و این موضوع میتواند پیچیدهتر شود. میخواستم مطمئن شوم که این شخصیتها همگی رازهایی دارند.»
سپس، حدود چهار ماه قبل از اینکه دوربینها باید شروع به کار کنند، دوپلاس پیشنهاد کرد که آسوموگا به کارگردانی این پروژه فکر کند.
آسوموگا با خنده میگوید: «کارگردانی در برنامهام نبود»، و به نظر میرسید که این ایده در آن زمان چقدر احمقانه بود. «هیچ بخشی از وجودم نمیگفت که میخواهم کارگردان شوم یا حتی فکر نمیکردم که این امکانپذیر باشد. به نظر میرسید که هیچ راهی وجود ندارد که کسی بتواند کارگردان شود مگر اینکه به مدرسه رفته و یاد گرفته باشد که هر دوربین چه معنایی دارد و همه نماها چیست.»
اما دوپلاس استدلال منطقیای ارائه داد. آسوموگا به یاد میآورد: «او گفت، ‘تو آن را نوشتهای. باید خودت کارگردانیاش کنی.’ آنچه به ذهنم خطور کرد این بود که، ‘بله، برای نوشتن آن، باید آن را ببینی.’ بنابراین، من واقعاً ایدهای از اینکه چگونه به نظر میرسد و نما چیست داشتم و همه چیز کنار هم قرار گرفت.»
وقتی آسوموگا به صحنه رسید، متوجه شد که مهمترین جنبه کارگردانی — احاطه کردن خود با افراد با استعداد در خدمت یک دیدگاه واحد — تفاوت چندانی با تیمهای ورزشی که در طول سالها کاپیتانشان بوده ندارد.
او میگوید: «من بازیها را هدایت کردهام» و تجربهاش را به بازی در نقش کوارتربک در زمین فوتبال تشبیه میکند. «آن دانش همیشه با شما میماند. نمیدانید کجا دوباره به آن نیاز پیدا میکنید، اما در لحظات مناسب به کار میآید.»
ادامه مطلب را بخوانید تا ببینید آساموغا از تجربه کارگردانی چه آموخته است، چرا امیدوار است مخاطبان درباره پایان «چاقو» بحث کنند و برنامههای بعدی او چیست.
«چاقو» از زمان اولین نمایش خود در تریبکا در پاییز گذشته، جوایز متعددی از جمله جایزه بهترین کارگردان جدید داستانی را کسب کرده است. این تجربه چگونه است؟
احساس فوقالعادهای است. وقتی این ایده به ذهنم رسید، با خودم گفتم، “خب، شاید بتوانم این فیلم کوتاه را به سرعت بسازم و کسی آن را نبیند. میتوانیم آن را منتشر کنیم و ببینیم چه اتفاقی میافتد.” سپس، وقتی وارد فرآیند کارگردانی شدم، احساس کردم هیچ محدودیتی وجود ندارد. حالا که برای کارگردانی از جشنوارههای ترایبکا و دنور جایزه گرفتهام و فیلم مورد تحسین قرار گرفته است، این فراتر از چیزی است که در ابتدا تصور میکردم.
چگونه برای کارگردانی آماده شدید؟ و تجربه کارگردانی شما چگونه بود؟
من فردی هستم که عاشق آمادهسازی و یادگیری است، بنابراین قبل از شروع فیلمبرداری، آن زمان برای من بهترین بود. اما وقتی شروع کردیم، تصمیم گرفتم که فقط در شب فیلمبرداری کنیم، چون همه چیز در یک شب اتفاق میافتد. بنابراین، ما از ساعت ۴ بعدازظهر شروع میکردیم و تا ۴ صبح ادامه میدادیم، که لزوماً برای یک فیلمبرداری کامل معمول نیست. شما داخل یک خانه هستید، بنابراین میتوانید اگر بخواهید در ظهر فیلمبرداری کنید و فقط پنجرهها را تاریک کنید. اما من میخواستم بازیگران واقعاً حس کنند که شخصیتهایشان در چنین وضعیتی در ساعت ۲ صبح چه احساسی دارند.
اما چیزی که در نظر نگرفته بودم این بود که من هم یکی از بازیگران هستم. و در ساعت ۴ صبح، وقتی همه به خانه میروند چون خستهایم و نیاز به خواب داریم، من خواب کمتری نسبت به بقیه خواهم داشت، زیرا باید برای روز بعد به عنوان کارگردان آماده شوم. این چالش بزرگی بود.
چگونه پیشینه فوتبالی شما به موفقیت در دنیای سرگرمی کمک کرده است؟
احساس میکنم چیزی در فوتبال و ورزشهای زنده به طور کلی وجود دارد که سطحی از استقامت، قدرت و مقاومت را ایجاد میکند. اما بزرگترین نکته این است که باید لحظه را درک کنید. در ورزش، نمیتوانید به عقب برگردید؛ نمیتوانید یک بازی را دوباره انجام دهید؛ نمیتوانید به عقب برگردید. شما در این لحظه هستید. مهم نیست که یک ثانیه به پایان بازی مانده باشد؛ باید به اصطلاح به میدان بروید و عملکرد خوبی داشته باشید.
آن درس برای من بسیار ارزشمند بود. چون این بخش بزرگی از زندگی من بود، به طور طبیعی کسی هستم که دوست دارم با لحظهها روبرو شوم. این ویژگی در این مرحله از زندگیام در من نهادینه شده است. بنابراین، وقتی به من میگویید که با چهار ماه برای فیلمبرداری، “ما به یک کارگردان نیاز داریم و میخواهم تو این کار را انجام دهی”، [میتوانم پاسخ دهم،] “من در موقعیتهای دیوانهوارتری از این بودهام. بگذارید امتحانش کنم.”
در طول این فیلمبرداری، “روبرو شدن با لحظه” چگونه بود؟
من مجبور بودم تغییرات زیادی ایجاد کنم. در پایان آن، چیزی را فهمیدم که اکنون میخواهم با آن زندگی کنم: اگر با فیلمی که همیشه میخواستید بسازید به پایان برسید، پس کاری اشتباه انجام دادهاید. فیلم شما را به مسیرهای مختلفی میبرد و اگر گوش ندهید و تنظیم نکنید، همه چیز به شکست میانجامد. به عنوان یک فیلمساز، سطحی از همکاری و همراهی با جریان نیاز دارید و این برای من بسیار مناسب است، زیرا این همان روشی است که من زندگی میکنم.
به عنوان مثال، در ابتدا شخصیت ملیسا لئو به صورت یک مرد نوشته شده بود. این تصمیم در آخرین لحظه گرفته شد، اما هنگام نوشتن، چهره ملیسا مدام در ذهنم نقش میبست. یک روز تصمیم گرفتم: این شخصیت را به زن تغییر میدهیم و با ملیسا تماس میگیرم تا ببینم آیا او مایل است این نقش را بازی کند. و موفق شدیم او را به دست آوریم.
کارگردانی او چگونه بود؟
من عاشق این هستم که او یک همکار فوقالعاده است. در سطحی که او در این صنعت به آن دست یافته است — با کسب جوایز اسکار — اینکه بخواهد با کسی که تجربه کمتری دارد همکاری کند، نشاندهنده بزرگی شخصیت اوست. وقتی از همکاری صحبت میکنم، منظورم این است که او به من نزدیک میشود و میپرسد، “آیا این خوب بود؟ آیا راههای دیگری وجود دارد که بتوانم این کار را بهتر انجام دهم؟” یا “نظر شما درباره این چیست؟” من به او نکتهای میدهم و او میگوید، “هر کاری که بگویی انجام میدهم. به تو اعتماد دارم.” این برای کسی با جایگاه او موضوع بسیار مهمی است. انتخاب ملیسا یکی از بهترین تصمیماتی بود که در این فیلم گرفتم.
این داستان پیچشهای غیرمنتظرهای دارد و پایان آن بسیار ناآرامکننده است. آیا این برنامهریزی شده بود؟
داستان همواره موضوعی برای گفتگو بوده است. بنابراین، وقتی میگویید هنوز ناآرام هستید، یعنی داستان به هدف خود رسیده است. برخی داستانها پایان مشخصی دارند و همه میدانند چه کسی خوب است و چه کسی بد، یا مرد به دختر میرسد و شما با رضایت از آن خارج میشوید. اما داستانهایی هم وجود دارند که دقیقاً نمیدانید چه اتفاقی افتاده و باید درون خودتان بفهمید که چه احساسی دارید و داستان از اینجا به کجا میتواند برود.
نظر شما چیست؟ آیا او او را هل داد؟
[میخندد.] من بحثهایی شنیدهام که میگفتند، «به وضوح او بود.» نمیدانم. اما این زیبایی آن است، درست است؟
بعد از تجربه چند وظیفهای بودن در این پروژه، تجربه فیلمبرداری «Savant»، سریال محدود آینده اپل تیوی+، که فقط بر بازیگری تمرکز دارید، چگونه بود؟
من دیوانهام. گاهی همزمان تهیهکننده، بازیگر یا کارگردان میشوم و در حین فیلمبرداری با خودم میگویم: “باید کاری کنم که فقط بازیگری کنم.” سپس تصمیم میگیرم فقط بازیگری کنم و میگویم: “باید تهیهکننده باشم تا بتوانم بیشتر در کار غرق شوم.”
اما “Savant” فوقالعاده بود. مثل یک نفس تازه بود، چون توانستم از پوشیدن کلاههای مختلف فاصله بگیرم و فقط روی هنر بازیگری تمرکز کنم، که به همین دلیل وارد این حرفه شدم. فقط روی شخصیت خودم و شخصیت جسیکا [چستین] تمرکز کنم و به عمق بروم.
“Savant” یک تریلر دیگر است. چه چیزی میتوانید درباره داستان آن بگویید؟
این گروهی از افراد است که تلاش میکنند افراد بد را به دام بیندازند — این در سطح ظاهری داستان است — اما یک عنصر دیگر از خانواده او وجود دارد که در میان تمام هرج و مرج اطرافشان سعی میکند سالم بماند. این نمایش دارای سطوح مختلفی است: سطح عاشقانه، جنبه هیجانانگیز و سپس آن لایه خانوادگی. اجراهای فوقالعادهای نیز در آن وجود دارد. جسیکا همیشه شگفتانگیز است.
یک سوال دیگر درباره “چاقو”: آیا برای اولین بار که گفتید “حرکت” عصبی بودید؟ یا اجازه دادید دستیار اول کارگردان آن را انجام دهد؟
من بسیار هیجانزده بودم! با خودم گفتم، “آیا میتوانم بگویم ‘حرکت’؟ خیلی دوست دارم!” بیشتر مواقع دستیار کارگردان این کار را انجام میداد و در مواقع دیگر من وارد عمل میشدم. اما با بازیگران صحبت میکردم و مطمئن میشدم که زندگیشان با “حرکت” شروع نمیشود. میخواستم آنها ۱۵-۲۰ ثانیه قبل در فضا حرکت کنند و سپس ما میگفتیم “حرکت”.
آیا میخواهید دوباره کارگردانی کنید؟
بله، ۱۰۰۰٪ میخواهم و قصد دارم این کار را انجام دهم. در حال حاضر مشغول کار روی پروژههایی هستم و به شدت به این حرفه علاقهمند شدهام. نمیدانستم که اینگونه خواهد شد، اما به طور کامل عاشقش شدم و اکنون به چیزی تبدیل شده که واقعاً میخواهم روی آن تمرکز کنم.