📋 خلاصه مقاله:
در قسمت پایانی فصل چهارم سریال «BMF»، شکافهایی بین برادران فلنوری به سازمان آنها نفوذ کرده و جاهطلبیهای بیگ میچ و تری برای قدرت و اخلاقیات، رابطه آنها را به چالش کشیده است. با بازگشت شخصیتهای قدیمی و تغییرات در خانواده فلنوری، سرنوشت سازمان همچنان نامشخص باقی میماند. هدر زولکه، مدیر اجرایی سریال، درباره پایان هیجانانگیز فصل چهارم و امید به تمدید فصل پنجم صحبت کرده است.
هشدار اسپویل: این داستان شامل اسپویلهایی از قسمت پایانی فصل چهارم سریال «BMF» است که اکنون در اپلیکیشن Starz در دسترس است.
دیگر «از رحم تا گور» برای بیگ میچ (دمیتریوس فلنوری جونیور) و تری فلنوری (داوینچی) در درام «BMF» شبکه Starz صدق نمیکند، حداقل در حال حاضر.
در قسمت پایانی فصل چهارم که پر از هیجان و اکشن بود، شکافهایی بین برادران فلنوری به سازمان BMF آنها نیز نفوذ کرده است. تمرکز بر گسترش سازمان بدنام قاچاق مواد مخدر و پولشویی آنها خارج از دیترویت، رابطه پرتنش آنها را به نقطهای رسانده که برادران را از هم جدا کرده است.
پیامدهای سفر کاری آنها به مکزیک، با ناراحتی بیگ میچ از تری به خاطر ترک او، مشکلات بیشتری از آنچه انتظار داشتند به وجود آورد. جاهطلبی بیگ میچ برای قدرت بیشتر با تری که با ایمان و اخلاقیات خود درگیر بود، برخورد کرد و حفظ برادری و کسبوکارشان به آزمون نهایی گذاشته شد.
علاوه بر تلاش برای زنده نگه داشتن رویای آمریکایی خود، گذشته پرمشکل آنها با بازگشت چند چهره آشنا به سراغشان آمد.
فصل چهارم قاتل زنجیرهای لامار سیلاس (اریک کوفی آبرفا) را در یک مرکز توانبخشی نشان داد، پس از اینکه در فصل دوم توسط بیگ میچ به زور به کوکائین معتاد شده بود. با این حال، اعتیاد او به انتقام کاهش نیافت، زیرا او مأموریت خود را نابودی بیگ میچ و تری قرار داد.
بیمیکی (مایلز ترویت) پس از جدایی از بیگ میچ و تری در فصل دوم، بهطور غیرمنتظرهای بازگشت. با اینکه از گروه تبعید شده بود، او به دنبال بخشش از برادران فلنوری و فرصتی برای بازگشت به سازمان بود.
انتقام او از بیگ میچ به دلیل تبعیدش از گروه، او را به شدت تحت تأثیر قرار داد و در نهایت منجر به مرگش به دست بزرگترین دشمنان برادران فلنوری: لامار و کارآگاه برایانت (استیو هریس) شد.
در همین حال، در دیترویت، خانواده فلنوری با تغییرات قابل توجهی در خانه خود مواجه شدند. فصل با مراسم فارغالتحصیلی دبیرستان نیکول (لیلا پرویت) آغاز میشود، جایی که بیگ میچ و تری برای اولین بار پس از حضور در مکزیک با یکدیگر روبرو میشوند. نیکول که برای دانشگاه آماده میشد، برنامههایش به دلیل بارداری ناخواسته به سرعت تغییر کرد و او مجبور شد سال اول دانشگاه خود را به تعویق بیندازد و تا پایان فصل فرزندش را به دنیا آورد.
رابطه چارلز (راسل هورنسبی) و لوسیل (میشول بریانا وایت) همچنان پرتنش بود، زیرا لوسیل با مشکلات مالی دست و پنجه نرم میکرد و در نقش جدیدش به عنوان کشیش تلاش میکرد. در همین حال، چارلز با افسردگی مواجه بود، زیرا یک آسیبدیدگی او را از کار کردن یا بازگشت به گروه موسیقیاش بازداشته بود.
در پایان، خانواده فلنوری هر کدام به راه خودشان میروند. نیکول برای بزرگ کردن خانوادهاش به مکان جدیدی نقل مکان میکند. چارلز لوکیل را ترک میکند تا از بیگ میچ در آتلانتا حمایت کند، در حالی که تری به لس آنجلس میرود تا بخش غربی آنها را مدیریت کند.
سرنوشت BMF همچنان نامشخص باقی میماند، زیرا در لحظات پایانی، تری درگیر تیراندازی در رستورانش میشود و بیگ میچ توسط کارآگاه برایانت دستگیر میشود.
هدر زولکه، مدیر اجرایی سریال “BMF”، با ورایتی درباره پایان هیجانانگیز، هدف فصل چهارم، امیدهایش برای تمدید فصل پنجم و مسائل دیگر صحبت کرد.
میخواهم با صحبت درباره اولین افشای بزرگ فصل که بازگشت لامار است، شروع کنم. صحنه آغازین او در یک مرکز بازتوانی است که در آن درباره غلبه بر اعتیادهایش صحبت میکند. اما با پیشرفت فصل، اعتیاد او به انتقام پایان نمییابد. تصمیم پشت بازگشت او به گونهای که یک مسیر رستگاری را نشان میدهد، حتی اگر به آن سمت نرود، چه بود؟
موضوع امسال ما برای اتاق نویسندگان، دشمن درونی بود. ما تلاش کردیم به داستانهایی بپردازیم که به این موضوعات میپردازند و به صورت فیزیکی و احساسی خود را نشان میدهند. میدانیم که لامار یکی از شخصیتهای محبوب است و از بازگرداندن او به این شکل بسیار هیجانزده بودیم. دشمن درونی او اعتیاد به میچ و حس انتقام است. لامار شخصیتی جالب است که این فصل در سایهها حرکت میکند و با داستانش به شکلی غیرمنتظره ظاهر میشود. او مسیر انتقام روشنی داشت و ما به داستان او انسانیت اضافه کردیم. داستان با او بسیار احساسی است، زیرا توانستیم با آنچه که او با مونیک و زوئی تجربه کرد، به داستان او انسانیت ببخشیم. او به خاطر میچ همه چیز را از دست داد. به نوعی، میخواهید که مخاطب هم برای لامار دل بسوزاند و بگوید: «میدانی چه؟ او حق دارد. او همه چیز را از دست داد.»
یک نظریه طرفداران وجود دارد که هر وقت لامار آهنگی میخواند، نشان میدهد که او قصد کشتن کسی را دارد. آیا این عمدی است؟
نه، ما او را به آواز خواندن تشویق میکنیم، اما تنها زمانی که او در فصل دوم آواز خواند، وقتی بود که با برایانت در زندان بود. او تازه دستگیر شده بود و هنوز کسی را نکشته بود. اما کوفی خوانندهای بینظیر است و ما از اضافه کردن این بخش لذت میبریم، چون همه آهنگ “You Can’t Stop The Rain” را بسیار دوست داشتند.
در پایان، بی-میکی دوباره به لامار خیانت میکند و به او شلیک میکند. میخواهم فرض کنم که او مرده است، اما به نظر میرسد که او نه جان دارد. آیا لامار رسماً مرده است؟
این سوال دشواری است. میدانم که مخاطبان او را دوست دارند، اما احساس میکنم که او نه جان خود را زندگی کرده است. در یک نقطه خاص، به عنوان داستانپردازان، اگر بخواهیم فصل پنجمی داشته باشیم، میخواهیم بتوانیم شرورهای جدیدی داشته باشیم. با این حال، لامار نه جان دارد، بنابراین تا زمانی که بدن او را در تابوت و دفن شده نبینید، نمیتوانید مطمئن باشید.
بازگشت بیمیکی یکی از شگفتیهای این فصل بود. او کارهای ناتمامی داشت و انگیزهاش برای بازگشت، انتقامجویی بود که بهطور زیرکانهای بهعنوان تلاشی برای پذیرفته شدن دوباره در گروه پنهان شده بود.
او در داستان ما به دشمنی تبدیل شد. او تهدیدی فیزیکی بود. جدایی او و Meech ناراحتکننده بود و گاهی اوقات مردم میخواهند دوباره به رابطه بازگردند. وقتی در دوستیها چنین جداییهایی رخ میدهد، میگویید: “دوست قدیمیام را دلتنگم. میخواهم دوباره به رابطه بازگردم.” ما در شش قسمت اول، این موضوع را حول محور رستگاری قرار دادیم. سپس افشاگری بزرگ این بود که او در واقع برای انتقام آمده بود. این داستان دشمن درونی برای او نیز احساسی بود زیرا همسرش میگفت: “ما خوبیم. Vee حالا سالم است. ما خوشبختیم. همه چیزهایی که میخواهیم را داریم.” این چیزهای کوچک درون ما میتواند ما را نابود کند — آن خود سایهای. ما احساس کردیم که این یک موضوع جهانی است که باید به آن بپردازیم.
در داستان واقعی، بیگ میچ و تری هرگز به خاطر جرایم خشونتآمیز به زندان نیفتادند و ما به این موضوع احترام میگذاریم. برایانت مدرک محکمی داشت که بی-میکی از آن برای کشتن کاتو استفاده کرده بود و ما احساس کردیم که این بسیار شاعرانه است. این یک تراژدی بود و به شکلی که او تصور میکرد، پایان نیافت. بهترین برنامههای او به مرگش انجامید. قهرمانان ما در برنامهمان کسی را نمیکشند، آنها فقط تیراندازی میکنند.
در طول فصل چهارم، تری و بیگ میچ درگیر نزاعی هستند. این اختلاف چگونه بر آینده کسبوکارشان تأثیر خواهد گذاشت، حالا که سازمان را بین سواحل تقسیم کردهاند و بیگ میچ دستگیر شده است؟
با توجه به اینکه این سریال بر اساس وقایع واقعی ساخته شده و به بررسی دینامیکهای برادران واقعی میپردازد، چگونه میتوان تعادل بین حفظ اصالت داستان آنها و افزودن عناصر دراماتیک برای تلویزیون را پیدا کرد؟
کار ما همیشه این است که موانعی در مسیر قهرمان قرار دهیم. سفر قهرمان در این نمایش دستیابی به رویای غیرمتعارف آمریکایی است. ما باید موانعی در مسیر قرار دهیم تا آن را هیجانانگیزتر و حتی سرگرمکنندهتر کنیم. با عناصر خانوادگی، میخواهیم احساسات همه را برانگیزیم. خانواده قلب و روح این نمایش است و همه میتوانند با مسائل پیچیده خانوادگی ارتباط برقرار کنند. اما همه نمیتوانند با خانوادهای که درگیر تجارت مواد مخدر است، همذاتپنداری کنند. این خطرات همه چیز را تشدید میکند. مثالی از این موضوع زمانی است که تری مهمانی نیکی را به هم زد. این فقط مثل این نیست که “هی، برادرت که ستاره فوتبال است، مهمانی را به هم زد.” بلکه رئیس مواد مخدر بود که مرد را از پلهها پایین انداخت. ما همیشه میخواهیم از خلاقیت استفاده کنیم و پویاترین داستان ممکن را روایت کنیم.
خانواده فلنوری در فصل چهارم دستخوش تغییرات بزرگی شدند. نیکول در پایان این فصل صاحب فرزند میشود. در طول زایمان و پس از آن، لحظاتی از نزدیکی بین او و لوسیل را میبینیم که به نظر میرسد به تفاهمی دست یافتهاند. با توجه به اینکه رابطه آنها از ابتدا پرتنش بوده، مادر شدن نیکول چگونه بر تغییر در رابطه آنها تأثیر گذاشته است؟
لوسیل شخصیتی جالب و پیچیده است که تجربیات زیادی را پشت سر گذاشته است. او درونیاتی دارد که بین ایمان و خواستههای دنیوی در تضاد است. با خانهای خالی و استعفا از مقام کشیشی، او به آزادی جدیدی دست یافته است. وقتی در پایان پالتوی خز را پوشید، به نظر میرسید لحظهای از پذیرش و بازکشف خود خارج از نقشهای کشیش، مادر و همسر بود. تفسیر شما از آن لحظه چیست؟
در بخش اول، او لباس روستایی به تن کرد. این تصمیم در طول فصل بهطور عمدی گرفته شده بود و برنامهریزی شده بود که او کت خز بپوشد. او در حال تلاش برای بقا و پیشرفت بود. انجام کار درست چه چیزی برای او به ارمغان آورده است؟ خانهای خالی و تنهایی در یک شام خانوادگی. ما فصل سوم را با حضور او و نیکول به پایان رساندیم، بنابراین میخواستیم آن لحظه را بهطور کامل به تصویر بکشیم. انتظار میرفت که او در آن میز نشسته و گریه کند، اما بهجای آن، او رفت و کت خز را پوشید. او قرار است ماجراجویی جدیدی پیش رو داشته باشد. وقتی چیزی جدید به دست میآورید، دوست دارید بابت آن تعریفی بشنوید. در قسمت پایانی، ما مارکیشا را داشتیم که او را بابت چیزی سطحی، یعنی کت خز، تحسین کرد. اما در دیترویت، کت خز همه چیز است. وقتی خانم لوسیل را مینوشتم، آهنگ تم او “نگرش جدید” از پتی لابل بود.
آیا طرفداران منتظر اعلام فصل پنجم هستند؟ آخرین بهروزرسانی درباره احتمال تمدید چیست؟
من هم با اشتیاق فراوان منتظر اخبار جدید هستم. ما میخواهیم آنچه را که خالق، رندی هاگینز، آغاز کرده به سرانجام برسانیم. این نمایش یک اثر عاشقانه بوده است. من رندی را ۱۰ سال است که میشناسم و او موتور کوچکی را خلق کرد که توانست به حرکت ادامه دهد. او هیچگاه تصور نمیکرد که چیزی با این عظمت خلق کند. امید ما این است که بتوانیم آنچه رندی آغاز کرده را به پایان برسانیم، زیرا داستانهای زیادی برای گفتن داریم و طرفداران فوقالعادهای داریم که میخواهیم برایشان بنویسیم.
آیا امکان حضور کوتاه بیگ میچ وجود دارد حالا که او به خانه بازگشته است؟
وقتی به آن پل برسیم، از آن عبور خواهیم کرد، اما دیدن او در خانه، در کنار پسرش و با لبخند بر لب، بسیار دلپذیر است.
اگر فصل جدیدی داده شود، آیا به موضوعاتی که میخواهید در فصل پنجم بررسی کنید فکر کردهاید؟
نه، اما آماده خواهم بود. ما آمادهایم تا به فراخوان پاسخ دهیم.
این مصاحبه ویرایش و خلاصه شده است.