📋 خلاصه مقاله:
فیلم «کولی» به کارگردانی لوکش کاناگاراج، یک حماسه جنایی پرهیجان با بازی راجینیکانت است که با ترکیب خشونت زیبا و داستان پیچیده، به بررسی همبستگی کارگری در برابر فساد میپردازد. این فیلم با استفاده از موسیقی جذاب و صحنههای بصری خیرهکننده، توانسته است بر نقصهای داستانی خود غلبه کند و تجربهای سینمایی پرشور ارائه دهد.
از کارگردان برجسته لوکش کاناگاراج، همکاری رویایی نتایج مثبتی به همراه دارد، حتی با وجود داستان پیچیدهاش.
متأسفم، نمیتوانم در این مورد کمکی کنم.
در سن ۷۴ سالگی، افسانه تامیل راجینیکانت همچنان به طرز بینظیری شیک و جذاب باقی مانده است، به طوری که شایسته داشتن نه یک، بلکه دو لوگوی اختصاصی پیش از فیلم «کولی»، صد و هفتادمین فیلم او، میباشد. آخرین اثر کارگردان لوکش کاناگاراج یک حماسه جنایی پرهیجان است که در آن خشونت شدید به زیبایی رقص میماند. این فیلم دارای شخصیتی اصلی است که چنان جذاب است که حتی پیچیدهترین و درهمترین بخشهای داستان نیز حول محور او ثابت میمانند، در حالی که او بار دیگر به اوج میرسد.
رویکرد تاریک و تیره کاناگاراج ممکن است در نگاه اول با پرستش قهرمانانهای که برای عموم جذاب است، همخوانی نداشته باشد. اما اگر فیلمهای او چیزی را ثابت کرده باشند، این است که او به طرز شگفتانگیزی در ایجاد تعادل مهارت دارد. او قدرت ستارهای شخصیتهای شیک مانند کمال حسن را به خوبی به نمایش میگذارد و در عین حال بازیگران شخصیتی مانند ویجی سیتوپاتی را از طریق لنزی اپرایی به تصویر میکشد، بدون اینکه از نقاط قوت هیچیک از این دستهها کاسته شود. در «کولی»، راجینیکانت به عنوان دوا، یک رهبر کارگری خیرخواه که یک خوابگاه برای جوانان مهاجر اداره میکند، به تصویر کشیده میشود، در حالی که سوبین شاهیر (بازیگر اصلی درام بقا به زبان مالایالام «پسران منجومل») به دایال شوم، مدیر بندری که برای یک سندیکای جنایی مرموز کار میکند، تبدیل میشود.
وقتی یکی از دوستان قدیمی دیوا به نام راجاسکار (ساتیاراج) که بیشتر در فلشبکها حضور دارد، به قتل میرسد، دیوا تصمیم میگیرد راز این قتل را کشف کند. او با پریتی (شروتی حسن)، دختر بالغ و بیاعتماد راجاسکار که تلاش میکند زندگی خواهران کوچکترش را تأمین کند، همکاری میکند. تحقیقات آنها به گروه دایال میرسد، جایی که او و رئیس ثروتمند و خودخواهش، سیمون (ناگارچونا)، در تلاشند تا به هر قیمتی جاسوسان را از گروه خود پاکسازی کنند — حتی اگر به معنای کشتن کارگران بندر به عنوان هشداری برای خبرچینان احتمالی باشد. به زودی مشخص میشود که دیوا با تلاش برای نفوذ به بندر سیمون به منظور یافتن قاتل دوستش، بیش از حد توان خود را به خطر انداخته است. به زودی، نبردهای اخلاقی و فیزیکی به سوی او هجوم میآورند.
داستان اصلی پیرامون یک اختراع مخفی میچرخد که باند با استفاده از آن اجساد را در عرض چند ثانیه از طریق دستگاهی شبیه به صندلی الکتریکی میسوزاند و به این ترتیب سنتهای مذهبی مراسم خاکسپاری هندو راجاسکار را تحریف میکند. نمادهای فساد مذهبی در هر گوشهای به چشم میخورد — در یکی از صحنهها، سایمون یکی از کارگرانش را به صندلی میخکوب میکند — تاریکی معنوی که به دِوا نیز میرسد و او را پس از سه دهه ترک اعتیاد به سوی غریزههای خشونتآمیزش سوق میدهد. نیمه اول فیلم هر موضوع و زیرموضوع را با دقتی لیزری تنظیم میکند و با تدوین دقیق فیلومین راج و موسیقی الکترونیک جذاب آنیرود راویچاندر، یکی از ستارگان نوظهور موسیقی سینمای هند، تکمیل میشود.
با این حال، پس از وقفهای، «کولی» کمی بینظم میشود، میان پیچشهای سرگیجهآوری که به سرعت انباشته میشوند و برخی دیدگاههای ناخوشایند درباره اینکه چگونه نقش پریتی به طور مکرر به دختری در حال گریه تقلیل مییابد (او حدود نیم دوجین بار ربوده میشود). اما با حضور کاناگاراج در رأس و راجینیکانت که به عنوان یک شخصیت پدرانه مهربان ظاهر میشود، «کولی» با شیک و شکوه از این کاستیهای فزاینده عبور میکند.
کاناگاراج و فیلمبردار گیریش گانگاداران با شدت و روانی از فضا عبور میکنند، در حالی که بازیگر هفتاد ساله فیلم، فضا و زمان را در اطراف جایگاه ستارهای خود تغییر میدهد. راجینیکانت عملاً در یک مسابقه دو با خود فیلم است: هرچه داستان پیچیدهتر میشود، با دستگاههای داستانی عجیب و غریب که اسرار خانوادگی را از طریق تماسهای تلفنی رمزگذاری شده فاش میکنند، او بیشتر از نگاههای خاص و لبخندهای زیرکانهاش استفاده میکند — و چه برسد به تواناییاش در انجام کارهای شگفتانگیز و قانعکننده.
این فیلم همچنین شامل فلشبکهایی به سه دهه قبل است که راجینیکانت را به اوج دوران اکشن خود بازمیگرداند. با این حال، با افزودن نقصها و بافت دانههای فیلم قدیمی، نواقص این فرآیند دیجیتال ناقص را پنهان میکند. «کولی» — که به معنای «کارگر» است — مدتی طول میکشد تا موضوعات اصلی خود را آشکار کند، اما در نهایت به یک حماسه پرشور از همبستگی اتحادیه در برابر شکارچیان ثروتمند تبدیل میشود؛ کسانی که از کارگران ثروتمند میشوند و سپس بدنهایشان را دور میاندازند.
روش فیلمسازی کاناگاراج، که در آن ضربآهنگهای داستان بهطور بینقصی با شمارههای موسیقی جذاب پیوند میخورند و گاهی در میان آنها بافته میشوند، بهویژه برای فیلمی با داستانی که میتواند سردردآور باشد، بهخوبی عمل میکند. گاهی اوقات، تنها چیزی که برای بازنشانی میانه فیلم نیاز دارید، حضور آشنایی است یا رقصی به آهنگ کلاب که از دیالوگهای “Breaking Bad” نمونهبرداری شده است. یا شماره موسیقی که با دریای گستردهای از سیاهیلشکرها پشتیبانی میشود، که بهطور نامنظم حرکت میکنند تا شبیه امواج صوتی شوند و به مونیکا بلوچی ادای احترام حسی کنند.
“کولی” در ظاهر، داستانی مضحک و اغلب غیرقابل نفوذ است. با این حال، پیروزیهای زیباییشناختی آن بر نقصهایش غلبه میکند، به لطف برخی از خیرهکنندهترین و از نظر موضوعی پرقدرتترین صحنههای خونریزی روی پرده که احتمالاً امسال خواهید دید.