📋 خلاصه مقاله:
سریال «عصر طلایی» شبکه HBO با پایان فصل سوم خود، تماشاگران را با داستانهای پیچیده ازدواجها و اتحادهای اجتماعی شگفتزده کرده است. جک تراتر، با بازی بن اهلرز، به عنوان یک خدمتکار باهوش که اولین ساعت زنگدار جهان را میسازد و به ثروت میرسد، به یکی از شخصیتهای محبوب تبدیل شده است. این سریال با نمایش زندگی در نیویورک اوایل قرن بیستم، همچنان بینندگان را مجذوب خود میکند و به موفقیتهای غیرمنتظره و چالشهای اجتماعی میپردازد.
هشدار: این مصاحبه شامل افشای داستان برای قسمت پایانی فصل سوم سریال «عصر طلایی» است که اکنون در HBO Max در حال پخش است.
اکنون که سریال «عصر طلایی» شبکه HBO با قسمت پایانی باشکوه فصل سوم خود تماشاگران را شگفتزده کرده است، ما در حال بررسی پیامدهای ازدواجها و اتحادهای اجتماعی هستیم، در حالی که سعی داریم معنای کلمه «geegaws» را تعریف کنیم. اما در این رقابت نیویورک اوایل قرن بیستم که توسط جولیان فلوز خلق شده است، یک برنده واضح وجود دارد: جک تراتر.
جک که با شیرینی و اعتماد به نفس توسط بازیگر بن اهلرز به تصویر کشیده میشود، از همان روز اول به یکی از اعضای محبوب گروه بازیگران “پایینپله” تبدیل شده است — یک خدمتکار آمریکایی باهوش که اولین ساعت زنگدار جهان را میسازد و در این مسیر به ثروت میرسد. اما جک اهلرز به تبدیل شدن به یک نوکیسه راضی نیست، زیرا بیشتر قسمتهای اخیر را به تردید درباره ترک خانه و کارفرمایانش، اگنس و آدا (کریستین بارانسکی و سینتیا نیکسون)، که او را به خوبی میشناسند، گذرانده است.
ورایتی در حین یک سفر جادهای در سواحل شرقی با اهلرز تماس گرفت، جایی که او درباره پذیرش موقعیت جدید جک در زندگی، یافتن شادی در موفقیتهای غیرمنتظره و لقب “Clock Twink” که اینترنت به او داده است، صحبت کرد.
در حال رانندگی به سمت نیویورک از مارگیت، نیوجرسی، با دوست دخترم میکائلا هستم. اولین ساندویچ واوا خود را خوردم.
آیا برای همیشه تغییر کردهاید؟
جالن برانسون، گارد راس تیم نیکس، سفارش مورد علاقهاش از واوا را در پادکست خود معرفی کرد. من که یک طرفدار پروپاقرص نیکس هستم، دقیقاً همان چیزی را گرفتم که او سفارش داده بود. این یک ساندویچ کوتاه بود — یک رول نان سفید — با بوقلمون کبابی، خردل عسلی، چیپوتل، پروولون، فلفل موزی و فلفل شیرین. واقعاً شگفتانگیز بود.
دیدن ادامه رشد بینندگان “The Gilded Age” واقعاً شگفتانگیز است. این سریال مانند مرهمی برای زمانهای دشوار به نظر میرسد. همچنین، درگیر شدن در درامهای کماهمیت نیز بسیار سرگرمکننده است. سال گذشته، مردم با هیجان درباره نقشهای برای خراب کردن یک وعده سوپ در یک مهمانی شام صحبت میکردند.
این ظرافتها همچنان به نوعی ما را مجذوب خود میکنند. واقعاً نفس خود را حبس کرده بودم وقتی آن خدمتکار سرکش سوپ بد را سرو میکرد. این سریال مانند یک فنجان چای گرم است، در حالی که بیشتر هنرهای ما به نظر میرسد بسیار چالشبرانگیز و تحریکآمیز هستند. این همچنین گواهی بر استعداد جولیان فلوز است.
آنچه جک را جالب میکند این است که او به نظر میرسد تمایلات اولیهای به سمت خواستههای طبقه متوسط دارد. این سریال در سال ۱۸۸۲ تنظیم شده است و او به طور تصادفی به این ثروت دست مییابد، اما به نظر نمیرسد که بخواهد زندگی مجللی که اکنون از او انتظار میرود را بپذیرد.
در پایان این فصل، میبینیم که جک به زندگی خوب تن میدهد، اما داستان او به نظر نمیرسد که به پایان رسیده باشد. او نمیخواهد از اختراعاتش دست بکشد. این حس نمایانگر روحیهای آمریکایی است که شاید از بین رفته باشد – یا حداقل در حال حاضر وجود ندارد. او نمیخواهد یک اپلیکیشن میلیارد دلاری بسازد و یک عروسی بیروح در ونیز برگزار کند.
بله، هر کسی که او در نهایت با او باشد، در ایتالیا با کارداشیانها ازدواج نخواهد کرد. یادم میآید که جک به لری گفت، بعد از اینکه ساعت را فروختند، فکر میکرد که تمام عمرش را روی این کار خواهد گذاشت. او اکنون یک صفحه سفید دارد و این هم ترسناک و هم هیجانانگیز است. من با اضطراب منتظر هستم که ببینم چگونه این موضوع پیش میرود.
نکته جالبی درباره جامعه بالا مطرح میکنید. شما پسری از آیووا هستید که اکنون در ردیف اول نمایشهای مد جهانی نشستهاید. درباره برخی از اتاقهایی که اکنون وارد آنها میشوید چه احساسی دارید؟
تصور میکنم WWE دقیقاً مانند صحنهای از “عصر طلایی” به نظر میرسد.
صد درصد. همهاش یک نمایش است. لباسها فوقالعادهاند و مخاطبان به شدت به آن علاقهمندند. وقتی WWE را تماشا کردم، کاملاً مجذوب شدم، همانطور که وقتی کریستین بارانسکی در مراسم عروسی سینتیا نیکسون در برنامه ما ظاهر شد، شیفته شدم.
کار با کریستین بارانسکی باید هیجانانگیز باشد.
او بهترین است، بدون شک. بسیار سپاسگزار و همچنان با حس شوخطبعی بوفالو، نیویورک. او عاشق لحظات خوب است و با انضباط فراوان کار میکند که آموزنده و الهامبخش است. او بینظیر است.
اولین صحنهات با او را به یاد داری؟
ما هرگز همدیگر را ندیده بودیم و یک روز قرار بود به صحنه برویم. او از اتاق لباسش بیرون میآمد و در راهرو با هم برخورد کردیم. نگاهی به من انداخت و گفت: «پسر، ما با تو پولمان را به خوبی خرج میکنیم.» حالا میتوانم با خوشحالی بمیرم.
درباره پیدا کردن لهجه نیویورکی جک، به ویژه در یک گویش اوایل قرن، بگو.
هاوارد ساموئلسون مربی لهجه ما است و نقش بسیار مهمی در هماهنگ کردن نحوه صحبت همه ایفا کرده است. او ضبطهای صوتی از نمایشهای رادیویی دهههای ۲۰ و ۳۰ میلادی را جمعآوری میکرد که به قلمرو جیمی کاگنی در آن سوی اقیانوس اطلس میپردازد. خوشبختانه، به دلیل پیشینهام در تئاتر موزیکال، در تقلید کردن نسبتاً مهارت دارم.
گوش کنید، من یک بچه تئاتر هستم. در میشیگان تئاتر موزیکال خواندم و به همین دلیل احساس میکنم جامعهام مرا بسیار دوست دارد. اگر در همان گفتوگو با “پدر راهآهن” باشم، کاملاً از آن استقبال میکنم.
میکائلا: هیچ شکایتی نیست. ۱۰ از ۱۰.
این مصاحبه ویرایش و خلاصه شده است.