📋 خلاصه مقاله:
زک کرگر در فیلم «Weapons» به بررسی ترس و خشمی میپردازد که جامعهای به ظاهر پایدار را در پی ناپدید شدن ۱۷ کودک در آمریکا فرا میگیرد، و با استفاده از روایتی پیچیده و شخصیتهای چندلایه، داستانی تاریک و معمایی خلق میکند که به نقد اجتماعی و روانشناختی میپردازد.
زک کرگر، کارگردان فیلم «Barbarian»، به کاوش در ترس و خشمی میپردازد که جامعهای به ظاهر پایدار در آمریکا را فرا میگیرد؛ جایی که بهطور ناگهانی ۱۷ کودک ناپدید میشوند.
متن ارائه شده شامل عناصری برای اشتراکگذاری در شبکههای اجتماعی است که باید به طور کامل حذف شوند. لطفاً محتوای دیگری را برای ترجمه ارائه دهید.
هشدار: این نقد شامل اسپویلرهای جزئی است.
در ساعت ۲:۱۷ بامداد یک شب مدرسه، ۱۷ کودک بهطور همزمان ناپدید میشوند. آنها از تختهای خود بلند میشوند، درهای جلویی خانههایشان را باز میکنند و به دل شب میدوند، دستانشان را مانند هواپیماهای کوچکی که در ارتفاع پایین از روی چمنهای محله خوابآلودشان پرواز میکنند، باز میکنند. این کودکان یک ویژگی مشترک دارند: همه آنها دانشآموزان کلاس سوم جاستین گاندی هستند، کلاسی که اکنون خالی است، به جز پسری خجالتی به نام الکس که به اندازه والدین خشمگین شهر از اینکه او از چنین سرنوشت عجیبی در امان مانده، حیرتزده است.
شروع یک فیلم ترسناک در مکانی جذاب و غیرمعمول، با انتخاب نویسنده و کارگردان «Weapons»، زک کرگر، جالبتر میشود که به یک دختر محلی اجازه میدهد تا پیشفرض ظاهراً ماوراءالطبیعی فیلم را توصیف کند. آیا او میتوانست از رویدادهای شوکهکننده و بهطور شگفتآوری خونین که در ادامه رخ میدهد، آگاه باشد؟ مهم نیست. همانطور که راوی جوان ناشناس درباره ناپدید شدن همسالانش میگوید، «پلیس و افراد برجسته این شهر … نتوانستند آن را حل کنند»، ادعایی که ما را برای معمایی آماده میکند که حداقل تا حدی توضیح داده نشده باقی میماند — که اخیراً به عنوان یک زیرژانر موفق در فیلمهای ترسناک ظهور کرده است، همانطور که فیلمهایی مانند «Hereditary» و «Longlegs» ابهامی را که زمانی برای عجایبی مانند «Picnic at Hanging Rock» محفوظ بود، در آغوش میگیرند.
با گسترش چشمگیر دامنه و قدرتهای شوم خود در زمینه القای افکار، کرگر به کابوسی تازه پس از فیلم درخشان و دیوانهوار «Barbarian» در سال ۲۰۲۲ میپردازد. در آن فیلم، خانهای اجارهای برای تعطیلات به جهنمی بدل شده بود که در زیر ظاهر بیضررش، انواع شرارتها رشد میکردند. کرگر ذهنی دارد که بهطور بینظیری در آشکار کردن تهدیداتی که در پشت محیطهای به ظاهر بیخطر پنهان شدهاند، تبحر دارد — در این مورد، شهری در پنسیلوانیا به نام میبروک، جایی که ناپدید شدنهای جمعی، والدین آرام را به جمعیتی خشمگین تبدیل میکند.
محیط پیرامون خانه و مجموعهای از شخصیتهای ناقص (افرادی که نقصهایشان آنها را بیشتر قابل درک میکند) به بهترین فیلمی اشاره دارد که استیون کینگ هرگز ننوشته است. تا زمانی که کودکان ناپدید میشوند، ذهن ما آزاد است تا هر ارتباطی که به ذهن میرسد را ایجاد کند. برخی ممکن است به سمت نظریههای توطئهای مانند QAnon گرایش پیدا کنند، جایی که شکارچیان کودک مبهم، جوانان کشور را هدف قرار میدهند (از نظر لحن، فیلم شبیه به فیلم تاریک “Prisoners” دنیس ویلنوو است). برای من، واکنش جامعه به نوعی به عواقب دردناک یک تیراندازی در مدرسه اشاره دارد، جایی که والدین به دنبال پاسخ، تسلی و کسی برای مقصر دانستن هستند، تقریباً به همین ترتیب.
در نقش مردی که به نظر میرسد در دوران مدرسه همکلاسیهایش را اذیت میکرده، جاش برولین نقش پدری به نام آرچر گراف را بازی میکند که پسرش مت ناپدید شده است. او در یک جلسه مدرسه بلند میشود و جاستین (جولیا گارنر) را متهم میکند و میخواهد بداند که معلم با بچههایشان چه کرده است. این اتهام به شدت تاثیرگذار است، زیرا والدین در دنیای واقعی نیز برای مقابله با کارکنان و سیاستهای مدرسه که میترسند ممکن است ذهن فرزندانشان را تحت تأثیر قرار دهد، متحد میشوند — یکی از چندین ترس عمیق که در زیر سطح فیلم «Weapons» جریان دارد و به آن قدرت میبخشد.
به جای تمرکز بر یک شخصیت واحد در طول فیلم، کرگر راز را میان شش نفر تقسیم میکند که به فصلهای جداگانه تقسیم شدهاند و با جاستین آغاز میشود. داستان با هر بخش جدید به عقب برمیگردد تا صحنههای کلیدی از دیدگاه فردی دیگر بازپخش شوند و هر قطعه منشوری بینشهای تازهای ارائه میدهد. از طریق شیشهای تاریک: معلم (گارتر)، والدین (برولین)، پلیس (آلدن ارنرایک)، مدیر مدرسه (بندیکت وونگ) و دو نفر دیگر که هویتشان بهتر است فاش نشود.
قطعات همانند یک پازل با طراحی هنرمندانه به هم متصل میشوند و با کلیک کردن بر روی جزئیات خاص، حس رضایت را برمیانگیزند؛ از هویت فردی که کلمه “WITCH” را روی ماشین جاستین نوشته تا علت نزدیک شدن معتاد کثیف (آستین آبرامز) که توسط نیروهای انتظامی مورد حمله قرار گرفته به ایستگاه پلیس. در تمام این ماجراها، کرگر نگاهی گذرا به چهرهای با آرایش دلقکمانند نشان میدهد. در برخی صحنهها، این مزاحم توسط ایمی مدیگان بازی میشود که تقریباً پشت رژ لب نامرتب و چشمان نامتقارنش (یکی به طرز نگرانکنندهای کوچکتر از دیگری است) غیرقابل شناسایی است. مانند جایگزین شیطانی مری پاپینز، عمه گلادیس مدیگان بیش از نیمه فیلم وارد میشود و با ترکیب طنز و انزجار، شخصیتی متمایز خلق میکند که به اندازه کافی جذاب است تا به داغترین لباس هالووین امسال تبدیل شود (از همان پارچهای که نقش عجیب “Longlegs” نیکلاس کیج بریده شده است).
بیش از یک ساعت، فیلم با لحنی جدی و تاریک پیش میرود که با فیلمبرداری قوی لارکین سیپل و موسیقیای که تا عمق استخوانهایتان را به لرزه درمیآورد، تقویت میشود. اما با ورود گلادیس، «Weapons» به طور غیرمنتظرهای به سمت طنز میچرخد. در این مرحله، کرگر سطح بازی را ارتقا میدهد و فرد بالغی را معرفی میکند که به دلیل همان نیروی تحریکآمیزی که کودکان را وادار به فرار از خانههایشان کرده بود، به قاتل تبدیل شده است. اما وقتی شروع به درک دلیل وقوع این اتفاقات میکنیم، ایدههای فراری که کرگر در ذهن ما ایجاد کرده بود، به یک توضیح محدود و اجتنابناپذیر کاهش مییابد.
همانند «Barbarian»، خشونت در مراحل پایانی افزایش مییابد، جایی که عنوان فیلم روشن میشود و متوجه میشویم که جامعه از دو نوع افراد تشکیل شده است – اهداف و سلاحها – و عملاً هر چیزی، از کودکی تأثیرپذیر تا یک پوستکن سبزیجات، میتواند در دستان نادرست خطرناک شود.
در سهچهارم ابتدایی فیلم، رویکرد هنرمندانه و رمزآلود کرگر به تخیل ما اجازه میدهد تا به اوج برسد. تنها زمانی که پاسخها آشکار میشوند، «Weapons» شروع به از دست دادن جذابیت خود میکند. صرفنظر از احساسی که نسبت به پایانبندی دارید (و بسیاری با خوشحالی از پایان تاریک و کمدی فیلم استقبال خواهند کرد)، کرگر در اینجا به چیزی شگفتانگیز دست یافته است؛ خلق داستانی بیرحم و پیچیده از نوعی که برادران گریم ممکن است روایت کرده باشند — نه نسخه کودکانه دیزنی، بلکه از آن نوع که شخصیتها به فرمان میکشند و تماشاگران پس از آن به سختی میتوانند بخوابند.